شكر خدا، تو داناي بدون آموزگار هستي و تو بانوي فهيمي هستي كه فهمانندهاي نداشتهاي...
صبر، نياز به يك پشتوانه معرفتي دارد؛ يعني انسان بايد حقيقت امور را بشناسد تا بتواند صبر كند، اگر انسان بداند كه در پس آنچه برايش اتفاق ميافتد، چه حقيقت و حكمتي نهفته است، آنگاه در برابر سختيها صبر و شكيبايي ميكند كه اين امر در حضرت زينب(س) مصداق مييابد.
حضرت زينب(س) از جمله افرادي در خاندان رسولالله(ص) هستند كه نام شريفشان را خود خداوند متعال تعيين كردهاند؛ يعني اين فرزند بزرگوار اميرالمؤمنين علي(ع) از ابتداي تولدشان مورد توجه خاص خداوند متعال بودهاند، ايشان تحت تعاليم الگوهاي بالاي انسانيت؛ يعني در كنار خاندان وحي تربيت شدند و يكي از توصيفات حضرت زينب(س) اين بود كه پيامبر اكرم(ص) درباره ايشان فرمودند: «او شبيه همسرم خديجه(س) است».
ويژگي ممتاز بانوي صبر و استقامت
ويژگيهاي حضرت زينب(س) اين بود كه تا حدي كه توان داشت، به خانواده خود، چه به برادرانش و چه به همسرش عبدالله بن جعفر خدمت ميكرد، به طوري که در تاريخ آمده كه هيچگاه خلاف خواسته شوهر خود كاري انجام نداد و البته تمام اينها را از مادرش حضرت فاطمه(س) آموخته بودند.
جمله اي در بيان مقام علم لدني حضرت زينب(س)
امام سجاد(ع) جمله معروفي درباره حضرت زينب(س) دارند، كه به ايشان ميفرمايند: أنْتِ الْحَمْدُ للهِ عالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَيرُ مُفَهِّمَة؛ شكر خدا، تو داناي بدون آموزگار هستي و تو بانوي فهيمي هستي كه فهمانندهاي نداشتهاي.
حضرت زينالعابدين(ع) در اين جملات به صراحت اعلام ميكنند كه عمهشان حضرت زينب(س) علم لدني دارند؛ يعني خداوند متعال مستقيما علم الهي را در وجود اين بانوي بزرگوار قرار داد و ايشان بدون اينكه تحت تعليم ظاهري قرار بگيرند، واجد علوم الهي شدند.
عفت و حجب و حياي حضرت زينب(س)
نقل است كه يكي از همسايگان اميرالمؤمنين(ع) در كوفه ميگويد: «من پنج سال در همسايگي ايشان زندگي ميكردم، اسمي از زينب(س) شنيدم، ولي شخصيت او را نديدم» يعني آنقدر حيا و عفت حضرت زينب(س) زياد بود كه حتي در برابر چشمان نامحرمان ظاهر نميشد.
ايشان در تمام جنگها همراه اميرالمؤمنين(ع) و امام حسن(ع) بود و بردباري بسيار زيادي داشت .
ايشان صبر و رضا را از پدر و برادر خود آموخته بود، صبر پدر را در فقدان حضرت زهرا(س) و صبر برادر را در برابر دشواريهاي كربلا ديده بود، همانطور كه امام حسين(ع) ميفرمايد: «إلهِي صَبْراً بِقَضَائِكَ، تَسْليماً لِأمْرِكَ؛ خدايا من، در برابر قضاء تو صبر ميكنم و در برابر امر تو تسليم هستم» حضرت زينب(س) نيز در برابر امر و تقدير الهي كاملاً صبور و شكيبا بود.
حضرت سيدالشهداء(ع) در هنگام وداع به خواهر گفتند: «مرا در نماز شبت دعا كن» وقتي امام معصوم(ع) به كسي بگويد مرا دعا كن، جايگاه چنين فردي بسيار بالا و متعالي است و اين نشان ميدهد كه حضرت زينب(س) به جايگاه عصمت بسيار نزديك بودهاند.
آرامش خواهر به واسطه دعاي برادر
اگرچه حضرت زينب(س) در واقعه عاشورا بسيار بيتابي ميكردند، ولي امام حسين(ع) دعا كردند كه خداوند آرامش و سكينه را بر قلب ايشان فرود آورد و بدين ترتيب، ايشان آرامش پيدا كردند و تمام سختيها و مصيبتهاي كربلا را تحمل كردند و توانستند پيام كربلا را به گوش كسانيكه از آن غافل بودند و از ترس، به ياري سيدالشهداء(ع) نيامدند، برسانند.
رضايت و تسليم محض در برابر پيشگاه خداوندوقتي حضرت زينب(س) پيكر آغشته به خون برادر را ديدند، به خداوند عرضه كرد: أللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذا الْقُرْبان؛ پروردگارا اين قرباني را از ما بپذير» و حضرت با اين جمله نشان دادند كه رضايت و تسليم در برابر امر الهي در گفتار و شخصيت او موج ميزند .
يکي ديگر ازجملات حضرت زينب(س) كه نشاندهنده صبر بالاي ايشان است، اين جمله است كه فرمودند:ألْحَمْدُ للهِ الَّذي أكْرَمَنَا بِالشَّهَادَةِ؛ سپاس خدايي را كه ما را با شهادت گرامي داشت، حتي حضرت زينب(س) هنگاميكه فرزندان خود را در كربلا از دست داد، از خيمه بيرون نيامدند و اين نشان ميدهد كه روح اين بانوي بزرگوار، چقدر باعظمت بوده است.
جز زيبايي هيچ نديدم !
پس از واقعه كربلا، هنگاميكه يزيد به حضرت زينب(س) گفت: «آيا ديدي خداوند با شما چه كرد و در كربلا چه به سرتان آمد؟» حضرت در جواب يزيد فرمودند: «مَا رَأيْتُ إلَّا جَمِيلاَ؛ من چيزي جز زيبايي نديدم. اين جمله بسيار پر معناي حضرت زينب(س) نشاندهنده مقام صبر و رضاي اين بانوي با عظمت است كه هميشه تسليم امر و قضاي الهي بودند و هيچگاه به درگاه الهي شكوه و شكايت نكردند.
زينب (س) حافظ پيام عاشورا بود!سخنراني حضرت زينب(س) در كوفه كه هيچ مردي جرأت بيان آن سخنان را نداشت، حقيقتا براي همه بهتآور بود، اگر سخنراني حضرت زينب(س) در كوفه نبود، قطعا حضرت سيدالشهداء(ع) نميتوانستند پيام خود را به گوش جهانيان برسانند.
چگونه ميتوان از اين صبر و شكيبايي حضرت زينب(س) الگو گرفت؟
صبر، نياز به يك پشتوانه معرفتي دارد؛ يعني انسان بايد حقيقت امور را بشناسد تا بتواند صبر كند، اگر انسان بداند كه در پس آنچه برايش اتفاق ميافتد، چه حقيقت، معنا و حكمتي نهفته است، آنگاه ميتواند در برابر سختيها و ناملايماتي كه برايش رخ ميدهد، صبر و شكيبايي كند.
نكته ديگر براي الگو گرفتن از صبر و شكيبايي حضرت زينب(س) توجه به جايگاه صابرين در قرآن كريم است، آنجا كه خداوند متعال ميفرمايد: إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ؛ شكيبايان پاداش خود را بى حساب [و] به تمام خواهند يافت. (سوره مباركه زمر، آيه شريفه 10)
منبع:جام
دخت والاي علي(ع) و فاطمه (س)، عاشورا و صحنه خونين كربلا را پشت سر گذارده و سرانجام وارد مدينه النبي شده است. بديهي است حالت زينب(س) با قبل از عزيمت از مدينه به سوي عراق و كربلا تفاوت پيدا كرده است.
زينب (س) با آن عظمتي كه از اول دامن زهرا(س) و از تربيت علي(ع) به دست آورده بود در عين حال زينب بعد از كربلا با زينب قبل از كربلا متفاوت است، يعني زينب بعد ازكربلا يك شخصيت و عظمت بيشتري دارد.
آمادگي شهر مدينه به واسطه حضور زينب(س)
اكنون كه زينب(س) پس از آن همه مصائب و ارات به شهر پيغمبر(ص) وارد شده و مردم مدينه به استقبال خاندان پاك پيامبر آمده اند، ديگر آرام ندارد، زينب چه در مسجد و چه در خانه يا در هر اجتماعي سخن مي گويد، ستم هاي آل اميه فاسد را براي مردم مدينه بازگو مي كند، شهادت مظلومانه برادرش حضرت حسين(ع) و فرزندان و برادران و ياران با وفايش را به دست مزدوران سفاك اموي بيان مي كند.
فرياد شيون از مردم مدينه بلند مي شود، در اثر خطابه هاي پرشور و افشاگرانه زينب(س) شعله هاي بيداري در مردم مدينه برافروخته مي شود.
فرماندار مدينه كه خود از مزدوران اموي است، براي فرمانده ناپاكش يزيد، گزارش سخنان زينب(س) و بيداري و شورش مردم مدينه را مي نويسد. با گفتار زينب(س) اوضاع كاملاً متشنج مي شود نه تنها مردم آماده نهضت و قيام عليه حاكمان فاسد اموي مي شوند، بلكه زمامداران ناپاك و همان كساني كه به غلط تصور مي كردند با شهادت حسين فاتح و پيروز خواهند شد و اين باصطلاح پيروزي را جشن مي گرفتند، اكنون مي كوشند كه گناه اين جنايات وحشتناك را به گردن ديگري بيندازند.
يزيد اين حاكم فاسد و عياش مي گفت: «خدا لعنت كند زاده مرجانه را!» و عبيد زياد اين ديكتاتور خون آشام، گناه را به گردن فاسد و تبهكار ديگري به نام عمر بن سعد مي انداخت... هيچ جاي مدينه و مكه، حتي كوفه و شام براي ظالمان و خودفروخته گان اموي جاي امني نبود.
گاهي حتي همسرانشان از آنها روي گردان و متنفر مي شدند...
آري، همه اين ها، در نتيجه سخنان توفنده و خطابه هاي آتشين زينب كبرا قهرمان كربلا، چه در كوفه و شام و چه در مدينه بود.
قيام هاي متعدد در نتيجه خطبه هاي آتشين زينب(س)
قيام توابين به رهبري «سليمان بن صرد خزائي» و قيام مختار و به همراه آنان، ابراهيم فرزند برومند و شجاع مالك اشتر نخعي و عبدالله، فرزند حنظله غسيل الملائكه در اثر خطابه هاي آتشين و سخنان پر شور شير زن كربلا، زينب(س) به وقوع پيوست و حدود 4 سال بيشتر نگذشته بود كه علاوه بر مجازات عاملين و آمرين فاجعه كربلا، طومار حكومت ننگين اموي در هم پيچيده شد و همان گونه كه زينب(س) در كاخ پوشالي يزيد، خطابه به آن عنصر ناپاك چنين فرمود: «فكد كبدك واسع سعبك ... لا تمحو ذكرنا ...»
يزيد! هر آنچه مي خواهي مكر و فريب و سعي خود را به كار گير ... اما توان آن را هرگز نداري كه ذكر خبر ما را از يادها بيرون ببري ... دوران زندگي و عيش تو به سرعت فناپذير و از بين رفتني و جمع تو رو به زوال و پريشاني است. روزي فرا مي رسد كه منادي حق فرياد بر مي آورد كه : «لعنت خدا بر ستمكاران و بيدادگران باد.» آري، اين پيشگويي زينب كاملاً به حقيقت پيوست. اما عمر زينب نيز پس از واقعة عاشورا طولاني نشد، قريب به يكسال و نيم پس از عاشورا، يعني در روز 15 رجب سال 62 هجري زينب(س) (از نظر ظاهر) خاموش شد، ولي سخنانش مسير تاريخ را تغيير داد.
محل دفن حضرت زينب(س)
در محل دفن آن حضرت بزرگوار اختلاف است. بعضي مانند: مرحوم سيد محسن امين در اعيان الشيعه محل دفن حضرت زينب (س) را مدينه دانسته و برخي ديگر مانند سيد يحيي بن حسن عبيدلي نسابه در كتاب اخبار الزينبيات محل دفن را در مصر و عده اي از مورخين محل دفن آن بانوي قهرمان را در شام مي دانند.
تفاوتي ندارد كه محل دفن در كجا بوده است. تفاوتي ندارد كه خورشيد كجا غروب كرده است. آنچه اهميت دارد شعاع آن آفتاب روشنايي بخش است كه در طول زمان غروب نمي كند.
منبع:تبیان
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج
حجت الاسلام والمسلمین صدیقی در شب وفات پیام آور کربلا، حضرت زینب کبری(س) که در شبستان امام خمینی(ره) حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها برگزار شد، ضمن تبیین جایگاه امامت در جامعه و نقش آن در هدایت انسان ها، به نیاز جامعه به امام معصوم اشاره کرد و گفت: بهترین راه در پیش روی ما برای رسیدن به آموزه های ناب اسلامی و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام؛ درک امام زمان(عج) است.
امام جمعه موقت تهران به تبیین دلایل غیبت حضرت ولی عصر(عج) اشاره و اذعان نمود: از جمله دلایل غیبت امام زمان(عج) بی وفایی مردم است. همان مسئله ای که موجب شد حضرت علی علیه السلام و سایر ائمه اطهار علیهم السلام به شهادت برسند.
وی قلت شیعیان را دلیلی دیگر در این عرصه معرفی کرد و گفت: این از دردهای حضرت حجت(ع) است که در میان شیعیان ازدواج به تأخیر افتد و افراد تمایلی به داشتن فرزند و تولید مثل نداشته باشند؛ این مسئله موجب قلیل شدن شیعیان می گردد.
حجت الاسلام والمسلمین صدیقی خاطرنشان کرد: کسی به عشق به امام زمان(عج) دارد و دعا در فرج ایشان می کند؛ باید به فکر جوانان و فراهم آوردن تسهیلاتی در این عرصه باشد.
وی با بیان این که حضرت زهرا سلام الله علیها در سن 9 سالگی ازدواج کرده و تا سن 18 سالگی که از دنیا رفتتد، برترین فرزندان را تربیت کردند، گفت: اینکه دختر منتظر است درس و دانشگاه را تمام کرده و بعد از آن شغلی پیدا کند تا در ادامه درآمدی برای خود داشته باشد؛ این کار سن ازدواج او را به تأخیر می اندازد.
امام جمعه موقت تهران چنین کاری را خلاف سیره حضرت زهرا سلام الله علیها معرفی کرد و گفت: خداوند نفقه زن را بر مرد واجب گردانید، ولی در چنین شرایطی زن برای خود کسب درآمد کرده و مرد برای خود؛ چنین مسئله ای موجب کم شدن قوام زندگی می شود.
وی تصریح کرد: خداوند بر اساس توانایی جسمی و روحی بندگانش؛ خلقت زن و مرد را به گونه ای قرار داده که زن در خانه به خانه داری و فرزند داری و شوهر نیز به کسب و کار در خارج از خانه اشتغال داشته باشند.
حجت الاسلام والمسلمین صدیقی در ادامه سخنان خود به تبیین کراماتی از حضرت زینب سلام الله علیها پرداخت و گفت: حضرت زینب سلام الله علیها به اندازه ای با حیا بودند که وقتی حضرت علی علیه السلام مسئله خواستگاری جناب عبد الله بن جعفر را با ایشان مطرح کردند؛ در برابر پدر شرمسار شدند.
وی حضرت زینب سلام الله علیها را الگوی حیا معرفی کرد و با بیان این که زن بی حیا قابل تحمل و زندگی نیست، ادامه داد: حضرت زینب سلام الله علیها در عین حیا، از پدرشان خواستند تا شرطش را با خواستگار مطرح کند؛ نخست این که روزی یک بار امام حسین علیه السلام را ببیند.
امام جمعه موقت تهران با بیان این که در چنین سنینی مطرح کردن این مسئله نشان از آگاهی این بانو نسبت به حوادث آینده دارد، افزود: امام مداری این بانو به اندازه ای بود که یک روز هم نمی توانست نبود امام زمان(ع) خود را تحمل نماید.
وی شرط دوم ازدواج حضرت زینب سلام الله علیها را همسفری با امام حسین علیه السلام در تمامی سفرها معرفی کرد و گفت: گویی حضرت زینب سلام الله علیها نسبت به رسالتی که در حماسه حسینی بر عهده داشت؛ آگاه بود و چنین شرایطی را در ازدواج قرار داد.
منبع:حوزه
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج
تهمت و بهتان به اندازه اى زشت و زننده است که حتى شیطان هم از انجام دهنده آن دو بیزارى مى جوید.
شیطان از رفتارهاى زشت و اعمال خلاف استقبال مى کند؛ ولى برخى از رفتارهاى ناروا آن قدر زشت و پلیدند که شیطان هم آن ها را تأیید نمى کند.
یکى از این اعمال ، نابود کردن وجهه افراد در جامعه و ریختن آبروى آن ها به وسیله بهتان یا تهمت است .تهمت آثار شومى هم براى تهمت زننده و هم براى تهمت زده شده به بار مى آورد.
موضع ابلیس در برابر تهمت و بهتان
امام جعفر صادق (ع ) در این زمینه مى فرماید: من روى على مؤمن روایه یرید بها شینه و هدم مروءته لیسقط من اعین الناس اخرجه الله من ولایته الى ولایه الشیطان، فلا یقبله الشیطان
اگر کسى سخنى را بر ضد مؤمنى نقل کند و قصدش از آن ، زشت کردن چهره او و از بین بردن وجهه اجتماعى اش باشد و بخواهد او را از چشم مردم بیندازد، خداوند او را از محور دوستى خود خارج مى کند و تحت سرپرستى شیطان قرار مى دهد؛ (ولى) شیطان هم او را نمى پذیرد.
منبع:جام
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرجامام صادق عليه السّلام فرمودند:
مؤمن ستمديده اى را هيچ مؤمنى يارى نمى نمايد، مگر اين كه اين كار براى او برتر از يك ماه روزه و اعتكاف در مسجد الحرام است. هيچ مؤمنى نيست كه بتواند برادر مؤمنش را يارى نمايد و او را يارى كند، مگر اين كه خداوند در دنيا و آخرت او را يارى خواهد نمود. هيچ مؤمنى نيست كه بتواند برادر مؤمنش را يارى نمايد و او را يارى نكند، مگر اين كه خداوند در دنيا و آخرت او را يارى نخواهد نمود.
امام باقر عليه السّلام فرمودند:
كسى كه نزد او از برادر مؤمنش غيبت شود و او از برادر مؤمنش دفاع كرده و به او كمك كند، خداوند در دنيا و آخرت او را يارى خواهد نمود. و كسى كه نزد او از برادر مؤمنش غيبت شود و او بتواند به او كمك كند ولى او را يارى نكرده و از او دفاع نكند، خداوند او را خوار و بى مقدار مى نمايد.
پی نوشت:
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال / ترجمه بندرريگى، ص318
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج
حجت الاسلام والمسلمین موحدی در گفت وگویی با اشاره به جعلیاتی که در روایات و احادیث وجود دارد و شیعه را تهدید می کند، بیان کرد: متاسفانه جعلیات بسیاری از روایات و احادیث در این زمانه وارد اسلام و شیعه شده است که سند ندارد و ثابت نشده است و می تواند تهدیدی برای شیعه محسوب شود.
او با بیان اینکه این جعلیات توسط جریاناتی وارد شده و به عنوان یک جریان مسلم دینی از آن یاد می شود، بیان کرد: این مساله بزرگترین ضربه برای شیعه است زیرا وقتی می گویند، شما که همواره به دنبال دلیل و برهان هستید پس چرا برای برخی موارد اصل و سند ندارید، ضربه ای به ما خواهد بود.
موحدی با ابراز نگرانی از آینده شیعه تصریح کرد: خدا می داند که آینده چه خواهد شد. اگر این جریانات به عنوان دین و مذهب مطرح شود، بزرگ ترین ضربه است. چراکه اگر ایرادی بر ما وارد کنند ما جوابی نخواهیم داشت لذا باید به چیزی بپردازیم که مسلم باشد و سند آن قرص و محکم باشد تا آنچه سند ندارد و مسلم نیست به عنوان شعائر مذهبی جا نیفتد. از این رو باید نسبت به این مسایل برخورد شود و باید در این راه از کلام امیرالمومنین(ع) و دیگر ائمه استفاده شود.
او در پایان، بیان هر آنچه با دلیل و قرص و محکم است را از افتخارات شیعه دانست و گفت: یکی از افتخارات شیعه این است که هر چیزی که با دلیل، محکم و منطق است را بیان می کند اما الان برخی شبهات مطرح است که موجب می شود تا باقی کارها و مسایلی که مطرح می کنیم هم زیر سوال رود.
منبع:شفقنا
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج
یکی از سوالاتی که دربین جوان هادرآستانه ازدواج مطرح می شود مسئله شیر بها است که دراین جانظر مراجع تقلید را دراین خصوص مطرح می کنیم
سوال: گرفتن شیربها توسط پدر یا نزدیکان دختر چه حکمی دارد؟
امام خمینی(ره):
اگر شیربها را در مقابل عملی مثل سعی در ازدواج می گیرد یا با رضایت به او می بخشند، حلال است.
(تحریرالوسیله، 1382، ج2، ص 298، م9)
(استفتائات، 1382، ج 3، ص 190، س 38)
آیة الله بهجت(ره):
اگر جزو مهریه باشد یا به عنوان جعاله (تعهد به پرداخت مالی معین، در برابر انجام دادن کاری حلال و درخور اعتنای عقلاء ـ فرهنگ فقه، ج3، ص90) باشد یا شرط ضمن عقد باشد، لازم الوفاء است. (در غیراین صورت) مربوط به تراضی طرفین است.
(استفتائات 1386، ج4، ص 49، 4723 و 2725)
آیة الله تبریزی(ره):
گرفتن شیربها مورد اشکال است ولی اگر به صورت شرط ضمن عقد برای غرض صحیح دیگری شرط هبه کنند برای پدر دختر و غیره یا در مقابل عمل مباح برای غیر دختر مالی را به عنوان جعاله و مانند آن قرار دهند جایز است.
(استفتائات، 1385، ج1، ص 263، م 1628و ج2، ص 328، س 1351)
آیة الله خوئی(ره):
اگر در متن عقد شرط شود که زوج بدهد، صحیح و پرداختن آن لازم است.
(استفتائات، ص 314، س 1051)
آیة الله سیستانی(دام ظلّه):
اگر شیربها را در مقابل عملی مثل سعی در ازدواج می گیرد یا با رضایت به او می بخشند، حلال است.
(منهاج الصالحین، 1427هـ ق، ج3، ص 94، م 301 و سوال شفاهی از دفتر)
آیة الله صافی گلپایگانی(دام ظلّه):
اگر شیربها را در مقابل عملی مثل سعی در ازدواج می گیرد یا با رضایت به او می بخشند، حلال است.
(هدایة العباد، 1420هـ ق، ج2، ص 457، م9)
(جامع الاحکام، 1385، ج2، ص 26، س1306)
آیة الله فاضل لنکرانی(ره):
اگر شیربها را در مقابل عملی مثل سعی در ازدواج می گیرد یا با رضایت به او می بخشند، حلال است.
(الاحکام الواضحه، 1426هـ ق، ص 290، م 1732)
(جامع المسائل، ج1، ص 395، س 1497)
آیة الله گلپایگانی(ره):
اگر شیربها را در مقابل عملی مثل سعی در ازدواج می گیرد یا با رضایت به او می بخشند، حلال است.
(مجمع المسائل، 1412هـ ق، ج2، ص 168، س 469)
(هدایة العباد، ج2، ص 360، م 1262)
آیة الله مکارم شیرازی(دام ظلّه):
اگر به صورت شرط ضمن عقد به هنگام خواندن عقد نکاح قید شود، جایز است.
(استفتائات جدید، ج1، ص 242، با استفاده از س 854 و ص 245، با استفاده از س 868)
آیة الله نوری همدانی(دام ظلّه):
اگر به عنوان جعاله یا هبه باشد، اشکال ندارد.
(هزار و یک مساله فقهی، 1383، ج2، ص 188، س 626)
منبع:جام
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرجبرچسبها: احکام, شیربها, حکم گرفتن شیربها, رایه الهدی,
در اخبار حضرت موسى(ع) وارد شده است كه: قوم موسى به او گفتند: اى موسى از خدايت بخواه كه دستورى بما دهد كه هرگاه ما آن دستور العمل را انجام دهيم خدا از ما راضى گردد. و خداوند تبارك و تعالى به موسى(ع) وحى فرمود كه به آنها بگو از من راضى شويد هر پيش آمدى كه از طرف من به شما مى رسد به آنها راضى باشيد تا من نيز از شما راضى شوم .
و فى اخبار موسى عليه السلام انهم قالوا سال لنار بك امر اذا نحن فعلناه يرضى به فاوحى الله تعالى اليه قل لهم يرضون عنى حتى ارضى عنهم
و نظيره ما روى عن نبينا صلى الله عليه و آله : انه قال: من احب ان يعلم ما له عند الله عزوجل فلينظر مالله عزوجل عنده. فان الله تعالى ينزل العبد منه حيث انزله العبد من نفسه.
و نظير اين روايت مذكور از پيغمبر ما صلى الله عليه و آله نيز روايت شده است كه حضرت فرمود:كسى كه دوست دارد كه بداند مقام و رتبه اش نزد خدا چگونه است بايد نظر كند كه عظمت خدا در نزد او چگونه است كه آيا از فعال خدا راضى هست يا اينكه موقع پيش آمدهاى سخت از كارهاى خدا نگران است زيرا هر طورى كه خدا در نزد بنده مقام و منزلت داشته باشد خداوند نيز همانطور به به مقام و منزلت مى دهد.
پی نوشت:
مسكن الفؤاد/ شهيد ثانى
منبع:جام
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج
مردی نزد پیامبر اکرم(ص) آمد و عرض کرد گناهانم بسیار شده اند
و اعمال نیکم اندک است.
پیامبر(ص) فرمودند:
سجده های بسیار به جای آور.
چرا که سجده گناهان را آنچنان می ریزد که باد برگهای درختان را می ریزد.
پی نوشت:
بحارالانوار جلد 85 صفحه 162
محدّثين و مورّخين به نقل از امام جعفر(ع) آورده اند: روزى هشام بن عبدالملك ، پدرم امام محمّد باقر(ع) را نزد خود احضار كرد.
و چون حضرت به مجلس هشام وارد شد، پس از مذاكراتى در مسائل مختلف ، هشام ما را به همراه چند ماءمور مرخّص كرد. از مجلس هشام بن عبدالملك خارج و راهى منزل شديم ، در بين راه به ميدان شهر برخورديم كه عدّه بسيارى در آن ميدان تجمّع كرده بودند، پدرم از مامورين هشام - كه همراه ما بودند - سؤ ال نمود: اين ها چه كسانى هستند؟ و براى چه اين جا جمع شده اند؟
يكى از مأمورين گفت: اين ها علماء و رُهبانان يهود هستند، كه سالى يك بار در همين مكان تجمّع مى كنند و پرسش و پاسخ دارند؛ و آن كه در وسط جمعيّت نشسته ، از همه بزرگ تر و عالم تر مى باشد.
آن گاه پدرم حضرت باقرالعلوم(ع) صورت خود را پوشاند و در ميان آن جمعيّت نشست ؛ و من هم نيز صورت خود را پوشاندم و كنار پدرم نشستم .
مأمورين نيز در اطراف ما شاهد كارهاى ما بودند، در همين بين عالم يهودى از جايش بلند شد و نگاهى به اطراف انداخت و سپس به پدرم حضرت باقرالعلوم عليه السلام خطاب كرد و گفت : آيا تو از ما هستى ، يا از امتّ مرحومه ؟
پدرم اظهار داشت: از امّت مرحومه هستم.
پرسيد: از علماء هستى يا از جاهلان ؟
پدرم فرمود: از جاهلان نيستم .
عالم يهودى مضطرب شد و گفت : سؤ الى دارم؟
امام فرمود: سؤ الت را مطرح كن ، گفت : دليل شما چيست كه مى گوئيد: اهل بهشت مى خورند و مى آشامند بدون آن كه موادّ زائدى از آنها خارج گردد؟
فرمود: شاهد و دليل آن ، جنين در شكم و رحم مادر است ، آنچه را تناول نمايد جذب بدنش مى شود و موادّ زائدى خارج نمى شود.
عالم يهودى گفت : مگر نگفتى كه من از علماء نيستم ؟
پدرم فرمود: گفتم كه من از جاهلان نيستم .
سپس آن عالم يهودى گفت :: كدام ساعتى است كه نه از ساعات شب محسوب مى شود و نه از ساعات روز؟ فرمود: آن ساعت ، بين طلوع فجر و طلوع خورشيد است .
عالم يهودى اظهار داشت : سؤ ال ديگرى باقيمانده است كه بر جواب آن قادر نخواهى بود؛ و آن اين كه كدام دو برادر دوقلو بودند كه هم زمان به دنيا آمدند و همزمان هلاك شدند، در حالتى كه يكى از آن دو، پنجاه سال و ديگرى صد و پنجاه سال عُمْر داشت ؟ پدرم فرمود: آن دو برادر دوقلو به نام عزيز و عُزير بودند، كه در يك روز به دنيا آمدند؛ و چون عمر آنها به بيست و پنج سال رسيد، عُزَير سوار الاغى بود و از روستائى به نام أ نطاكيه گذر كرد، در حالتى كه تمامى درخت ها خشكيده و ساختمان ها خراب و اهالى آن در زمين مدفون بودند، گفت : خدايا! چگونه آن ها را زنده مى نمائى ؟
در همان لحظه خداوند جانش را گرفت و الاغ هم مُرد و اجسادشان مدّت يك صد سال در همان مكان ماند و سپس زنده شد و الاغ هم زنده شد و به منزل خود بازگشت ولى برادرش عزيز او را نمى شناخت و به عنوان ميهمان او را به منزل راه داد و خاطره هاى برادرش را تعريف كرد و سپس افزود: بر اين كه او صد سال قبل از منزل بيرون رفت و برنگشت .
سپس عُزير كه جوانى بيست و پنج ساله بود خود را به برادرش عزيز كه پيرمردى صد و بيست و پنج ساله بود معرّفى كرد و با يكديگر بيست پنج سال ديگر زندگى كرده و يكى در سنّ پنجاه سالگى و ديگرى در سنّ صد و پنجاه سالگى وفات يافت .
عالم يهودى ناراحت و غضبناك شد و از جاى خود برخاست و گفت : تا اين شخص در ميان شما باشد من با شماها سخن نمى گويم ، مأمورين هشام اين خبر را براى هشام گزارش دادند و هشام دستور داد كه هر چه سريع تر ما را به سوى مدينه منوّره حركت دهند.
پی نوشت:
بحارالا نوار: ج 46، ص 309 - 312 ، تفسير علىّ بن ابراهيم : ج 1، ص 88.
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج
دانستیم که بنیاسرائیل پس از نجات از دست فرعون و عبور از دریا، با بهانه ظالم بودن مردم بیتالمقدس و به دلیل عجین شدن خوی بردگی و بیارادگی، از دستور خداوند برای استقرار در این شهر سرباز زدند و به همین دلیل 40 سال در بیابان «تیه» ماندند.
پس از مدت بنیاسرائیل مأمور شد که وارد شهر بیتالمقدّس شده و به معبد درآیند و موقع داخل شدن به مسجد، کلمه مبارکه «حِطّة» را بگویند. «حطّة»به معناى ریزش گناهان و طلب عفو و اظهار توبه است. در تفسیر اطیبالبیان آمده است که مراد از باب، دروازه شهر نیست، بلکه درب مسجد است که الآن هم به نام «بابالحطّة» معروف است و مراد از «سُجّداً» نیز سجده شکر، بعد از ورود به مسجد است.
پیام آیات در تفسیر نور
1- براى ورود به مکانهاى مقدّس، احترام مخصوص لازم است.«ادخلوا...سجداً»
2- استغفار، براى گناهکار مایه آمرزش و براى نیکوکار اعتلاى درجه است. «نغفر لکم خطایاکم و سنزید المحسنین»
3- جزاى تحریف گران قوانین الهى، قهر و عذاب است. «رجزاً من السماء»
4- همه پاداشها و کیفرها مربوط به آخرت نیست، بلکه بعضى از کیفرها در همین دنیا صورت میپذیرد. «فانزلنا... رجزاً من السماء»
5 - اگر کجروى براى انسان عادت شد، قهر الهى فرا میرسد. «کانوا یفسقون»
6- ظلم و گناه، زمینهساز تغییر و تحریف قانون است. «فبدّل الّذین ظلموا»
منبع:فارس
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرجدلم گرفته از این انتظار طولانی
به پشت پرده غیبت چقدر می مانی
سرم فدای قدمهای تو بگو امشب
کجا برای غم عمه روضه میخوانی؟
فدای شال سیاهت که دور گردن توست
چقدر مثل دل عمه ات پریشانی
به یاد غربت زینب دو دیده ات خون است
دلت شکسته ترین شد امامِ بارانی
به گوشه ای ز نگاهت بیا بخر ما را
به پای درد دل عمه ات ببر ما را
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج
امام علی(ع) :
الدُّعَاءُ تُرْسُ الْمُؤْمِنِ وَ مَتَی تُکْثِرْ قَرْعَ الْبَابِ یُفْتَحْ لَک
دعا سپر مومن است و هرگاه زیاد دری را کوبیدی به رویت گشوده می شود.
پی نوشت:
الکافی،ج2،ص468
پیامبر(ص) در حدیثی فرمودند که "رد کردن سکهای کم ارزش که از حرام باشد نزد خداوند برابر با انجام 70 هزار حج پذیرفته شده است."
حجتالاسلام والمسلمین سیدمحسن موسوی آملی در گفتوگویی، اظهار کرد: کسب درآمد هنگامی حلال است که فرد کاسب به همه فرمانهای الهی عمل کند و همه آنچه را که نهی شده ترک کند.
وی ادامه داد: کسانی که اموالشان به حرام آلوده میشود، یا دانسته و با میل خود به سمت مال حرام میروند و یا ندانسته و ناخواسته و برخی دیگر نیز از روی غفلت به سمت این کار میروند. آن دسته از کسانی که دوست ندارند درآمدشان آلوده به حرام شود، باید سعی کنند علتهای ناپاک شدن مال به حرام را شناسایی کرده و از آن دوری کنند.
این استادیار دانشگاه مازندران تصریح کرد: امام علی(ع) به پیروان خود سفارش فرمودند که پیش از تجارت فقه تجارت را بیاموزند نیز هشدار دادند که هر کس بدون آموختن احکام تجارت، به خرید و فروش بپردازد، خود را در ورطه حرام انداخته است.
موسوی آملی افزود: آموختن دستورات الهی در کسب و کار مختص تاجران نیست. بلکه هر کسی که برای امرار معاش خود به کسب درآمد میپردازد، لازم است که بایدها و نبایدهای شریعت اسلام را فراگیرد. فرقی ندارد که فرد در شغل دولتی باشد یا در شرکت و کارخانهای کار کند و یا شغلی آزاد داشته باشد.
وی در ادامه گفت: هر مسلمانی باید بکوشد که در مسیر کسب درآمد هیچ حقی را پایمال نکند. فرقی ندارد که این حق، حق خداوند باشد، یعنی یکی از واجبات الهی را ترک کند یا کار حرامی را مرتکب شود یا اینکه حق مردم باشد یعنی که در مقابل آنچه از آنها گرفته است کالا یا خدمات مناسب را ارائه نکند و یا اینکه حق طبیعت باشد، یعنی اینکه در مسیر کسب درآمد به یکی از ارکان طبیعت آسیب برساند.
این استادیارد دانشگاه مازندران اظهار کرد: رعایت نکردن حقوق هر یک از موارد ذکر شده میتواند کسب انسان را از حالت حلال خارج ساخته و او را آلوده به مال حرام نماید. اما آن گروهی از افراد که نه از روی ناآگاهی بلکه از روی غفلت و یا فریب مظاهر دنیا، از طریق کسب حلال خارج شدهاند، باید سعی کنند با یادآوری آموزههای قرآن و اهل بیت(ع) درباره برکات مال حلال و زیانهای مال حرام به مسیر حق بازگشته، از اعمال ناپسندی که موجب آلودگی مال میشود، دست شسته و درصدد جبران گذشته برآیند.
موسوی آملی خاطرنشان کرد: چنین افرادی باید بدانند که پیامبر گرامی اسلام به کسانی که میتوانند از طریق حرام به جمع مال بپردازند ولی برای انجام فرمان الهی آن را رها میکنند وعده داده است که "هر کس لقمه حرامی را از خود دور سازد، نزد خداوند دوست داشتنیتر از آن است که هزار رکعت نماز مستحبی بخواند".
این استادیار دانشگاه مازندران در پایان گفت: همه ما در هر شغل و منصب و مقامی که هستیم باید بدانیم که بنا بر آموزههای دین شریف اسلام، کسب مال حرام آثار بسیار بدی را به بار خواهد آورد. مال حرام موجب اجابت نشدن دعاها است. چنان که امام صادق(ع) فرمود: "هر کس که دوست دارد دعایش مستجاب شود، باید کسبش را پاک گرداند". مال حرام مانع قبولی نماز میشود. چنان که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: "کسی که لقمهای از مال حرام بخورد، تا 40 روز نماز او مورد قبول نیست" و از همه این آثار منفی، دردناکتر این است که پیامبر اکرم(ص) در سخنی میفرماید: "خداوند بهشت را بر بندهای که از مال حرام تغذیه کرده است، حرام نموده است".
منبع:ایسنا
بخش وسیعی از روایات امام رضا (ع) به نقل از امام علی (ع) روایت شده است. یکی از شیوه های بارز و برجسته در روایات امام رضا (ع)، نقل حدیث با سلسله سند پیشوایان معصوم قبلی تا شخص رسول گرامی است. آن بزرگوار بدین گونه هم جریان زلال رهبری فکری و فرهنگی امت اسلامی را معرفی می کند و هم اندیشه های اصیل قرآنی و نبوی را به جامعه اسلامی عرضه می دارد. به عنوان مثال امام رضا(ع) از پدران بزرگوارش از امیرالمؤمنین (ع) نقل می کند که آن بزرگوار فرموده است: « دنیا سراسر جهل و ناآگاهی است، مگر آنجا که کانون علم است. و علوم هم حجت [بر انسان] است مگر آنچه بدان عمل گردد. و اعمال، تمام ریا و برای نمایش است مگر آنچه از روی اخلاص باشد. و اعمال همراه با اخلاص هم در خطر است تا انسان بنگرد که پایان کار چگونه خواهد بود.»
بزرگترین فضیلت
روزى مأمون به امام رضا (ع) گفت : بزرگترین فضیلت امیر المؤمنین (ع) که قرآن هم بر آن دلالت داشته باشد، چیست؟ امام (ع)فرمود: آیه مباهله است که خداى عز و جل فرموده است: «پس هر که در این (باره) پس از دانشی که تو را (حاصل) آمده با تو محاجه کند، بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم، سپس مباهله کنیم و لعنتخدا را بر دروغگویان قرار دهیم. » (سوره آلعمران-آیه 61)
در جـریـان مباهله چهره درخشان على (ع)به روشنى دیده مـى شـود آنـجـا کـه در این آیـه ، وجـود مـقـدّس عـلى (ع)بـه عـنـوان جـان رسول خدا صلّى ا... علیه و آله و سلّم معرّفى شده است « وَاَنْفُسَنا» و این مطلب نشان دهـنـده وصـول آن حـضـرت بـه درجـه نـهـایـى کـمـال اسـت ، تـا آنـجـا کـه در کـمـال مـقـام و عـصـمـت ، مـسـاوى و همسان پیامبر صلّى ا... علیه و آله و سلّم ذکر شده و خـداونـد مـتعال ، او و همسر و فرزندانش ـ با وجود خردسالیشان ـ را حجّت و نشانه صدق نـبـوّت پـیـامـبـر صـلّى ا... عـلیـه و آله و سـلّم و بـرهـان و دلیـل روشـن دیـنـش قـرار داد و تـصـریـح کـرد کـه حـسـن و حـسین علیهماالسلام پسران پـیـامـبـرنـد و مـقصود از زنان در خطاب آیه « وَنِسائَنا»، فاطمه ـ سَلامُ ا...ِ عَلَیْها ـ مىبـاشد که پیامبر(ص) در مباهله و احتجاج ، آنان را با خود آورد. و این جریان ، فضیلت ویژه اى است براى على (ع)که هیچ کس از امّت ، در این فضیلت با او سهیم نیست و در مفهوم معنوى آن ، احدى همسان و همگون على (ع)و یا نزدیک به آن نیست و این نیز از ویژگیهاى منحصر به فرد مقام امیرمؤمنان على (ع)همچون سایر ویژگیهایى است که قبلاً خاطرنشان شد.
کشتی نجات
امام رضا (ع)در حدیثی امام علی (ع) را کشتی نجات معرفی کرده اند. آن حضرت به نقل از پدران خویش از امیرالمؤمنین نقل فرمود که رسول اکرم (ص) فرموده است: «هر کس دوست دارد بر کشتی نجات نشیند و به ریسمان مستحکم چنگ زند و حبل ا... استوار را بگیرد، باید پس از من رهبری علی (ع) را بپذیرد و با دشمنان او دشمن باشد و به امامان هدایتگر از فرزندان او اقتدا کند، آنان جانشین من، اوصیای من و حجتهای الهی بر خلق پس از من و سروران امت من و راهنمای پارسایان به سوی بهشت اند. حزب آنان حزب من و حزب من حزب ا... عزوجل است و حزب دشمنان ایشان حزب الشیطان است.»
معیار شناخت ولایت
امام رضا(ع) با بیانات مختلفی که به مناسبتهای مختلف ایراد کرده اند، در پرتو تبیین و تفسیر آیات قرآن، هم قرآن را از مهجوریت رهایی می بخشیدند و هم جایگاه ولایت را در سند مقبول همه فرقه های اسلامی تبیین می کردند. در این زمینه اسماعیل بن علی بن زرین برادرزاده شاعر معروف و انقلابی (دعبل خزاعی)از پدرش نقل می کند که امام رضا(ع) فرمود: از پدرم موسی بن جعفر، شنیدم که فرمود از امام صادق(ع) و ایشان از امام باقر و ایشان از امام سجاد(ع) و آن بزرگوار از سید الشهداء و آن حضرت از امیرالمؤمنین شنیده است که رسول خدا(ص) این آیه را تلاوت فرمود: «اصحاب جهنم و بهشت مساوی نیستند. اصحاب بهشت رستگارانند.»
سپس توضیح داد که اصحاب بهشت کسانی هستند که مرا اطاعت کنند و در برابر علی(ع) تسلیم باشند و ولایت او را بپذیرند. و یاران جهنّم آنان اند که ولایت علی را ناخوش دارند و با او نقض پیمان کنند و با او بجنگند.»
علی(ع)؛ قرآن ناطق
مطابق روایات فراوانى که ذکر آن در منابع شیعی و سنی نقل شده است امام على(ع) و همچنین فرزندان او لسان و کتاب ناطق الهى و قرآن ناطق هستند. از جمله ابوبصیر می گوید: درباره آیه «هَذَا کِتابُنا ینطقُ عَلَیکُم بالحق»؛ از امام صادق(ع) پرسش کردم، ایشان فرمودند: «قرآن سخن نمىگوید: لیکن محمد و اهل بیت او(ع) ناطق به کتاب - یعنى قرآن - مىباشند.و نظایر آن که درباره امام على(ع) و دیگر پیشوایان معصوم(ع) در روایات آمده است، مىفهماند که آنان مفسر واقعى قرآن، مظهر علم الهى و عالم به کلیه علوم مربوط به قرآنند؛ چنانکه به مناسبتهاى مختلف روایات گوناگونى درباره تفسیر، تأویل و غیر آن اظهار فرمودهاند. از اینروست که شیعیان به اهلبیت عصمت و طهارت(ع) قرآن ناطق مىگویند و اطلاق این گونه تعبیر بر آن بزرگواران صحیح مىباشند. در روایات اهل سنت نیز آمده است. این موضوع در روایات امام رضا (ع)هم ذکر شده و آن حضرت علی (ع)را به عنوان « النّاطِقُ بِالقُرآنِ» یاد کرده اند. در روایات اهل سنت نیز آمده است که «مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتابِ»؛ مراد على بن ابىطالب است که به تفسیر، تأویل، ناسخ، منسوخ، حلال و حرام قرآن عالم بود.
پی نوشت ها:
1- عیون اخبار الرضا(ع)
2- بحارالانوار - دفاع از تشیع، بحثهاى کلامى شیخ مفید (ره)
منبع:قدس
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرجبحث نهی از منکر و انذاری که آقا در این دیدار مطرح فرمودند این بود که در محیط هیئات ومحیط مذهبی،مسوولان ومداحان باید مراقب باشند تمامی اعمال و رفتارها و ضوابط براساس شرع مقدس باشد و از خارج از شرع اتفاقی در هیئتها نیافتد.
حاج محمود ژولیده شاعر اهل بیت(ع) و جانباز دوران دفاع مقدس با اشاره به دیدار مداحان با مقام معظم رهبری و مباحثی که در این نشست از سوی ایشان مطرح شد،اظهار کرد: حضرت آقا در دیدار اخیر خود با مداحان یک بحث ایجابی و یک بحث سلبی و به عبارتی یک بحث امربه معروف و نهی از منکر و یک انذار و بشارت برای مداحان و هیئتیها داشتند.
مسئولیت ویژه برای مداحان
وی افزود: در بحث بشارتی و معروفی،ایشان یک فضا و ماموریت جدیدی را برای مداحان تعریف و تبیین کردند و آن مقابله با مهاجمه دشمن علیه مکتب تشیع بود و این فرمایش ایشان خیلی جدید و تعیین کننده برای جامعه مداحان بود به ویژه برای کسانی که می گویند ما فقط باید بخوانیم و کاری با مسائل دیگر نداشته باشیم.
این شاعر و ذاکر اهل بیت(ع) با بیان این که مقام معظم رهبری به صورت جدی بحث مهاجمه دشمن علیه مکتب تشیع و معارف اهل بیت(ع) را مطرح کردند،گفت: ایشان فرمودند در مقابله با مهاجمه دشمن باید از این منبر و مجلسی که در انحصار ما منبریها و شما مداحان است استفاده کنیم. بنابراین ایشان مسوولیت ویژهای برای مداحان تعریف کردند که خیلی باید حواسمان جمع باشد و مصادیق مهاجمه را بشناسیم، چرا که حضرت آقا معیارها را نشان میدهند و ما باید برویم دنبال مصادیق آن و ببینیم این توطئهها و مهاجمهای که دشمن علیه شیعه می کند چیست؟
پرهیز از هرگونه عمل غیر شرعی در هیئتها توصیه نهیاز منکری رهبری به هیئتیها
حاج محمود ژولیده خاطرنشان کرد: بحث نهی از منکر و انذاری که آقا در این دیدار مطرح فرمودند این بود که در محیط هیئات ومحیط مذهبی،مسوولان ومداحان باید مراقب باشند تمامی اعمال و رفتارها و ضوابط براساس شرع مقدس باشد و از خارج از شرع اتفاقی در هیئتها نیافتد.
وی همچنین با اشاره به بخش دیگری از بیانات مقام معظم رهبری در این دیدار،تصریح کرد: ایشان کلمه "محیط" را درباره هیئتها به کار بردند، لذا وقتی بررسی میکنیم میبینیم چندین مصداق موضوع کلمه "محیط است" که از دکوراسیون و تزئینات برای شادی وعزا تا صوت و اکوهای مداحی به ویژه در ارتباط با کسانی که ارقام نجومی برای صوت هیئت هزینه میکنند، یا آوردن بعضی از آلات و ابزاری که جایشان در هیات نیست میتواند،جزو مصداق کارهای غیر شرعی محسوب شود.
مباحث آقا تجزیه و تحلیل شود
این شاعر اهل بیت(ع) تاکید کرد:به عنوان خادم هیئتیها و مداحان پیشنهادم این است، حتما مباحثی که حضرت آقا فرمودند، تجزیه و تحلیل شود و مصادیق این سخنان دربیاید و مشخص شود مثلا چندین مورد مصداق کار غیر شرعی یا در بحث مهاجمات دشمن وجود دارد.
حاج محمود ژولیده در پایان گفت: این دو نکته از نظر من برجسته ترین نکات این دیدار بود. البته نکات زیاد دیگری نیز در این دیدار از طرف ایشان مطرح شد که بایستی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و به آنها عمل شود چرا که فرمایشات حضرت آقا برای همه فصل الخطاب است.
منبع: تسنیم
" تشرفات مرعشیه" شامل کیفیت ملاقاتهای آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی با امام زمان(عج) است که در قالب چهار حکایت یا خاطره از وی نقل شده است.
در بخشی از این کتاب آمده است:
جلالت قدر و صدق و صفای حضرت آیةالله مرعشی نجفی(ع) بر عموم مردم در این زمان پوشیده نیست و همگان را نسبت به این عالم بزرگ اعتمادی است که ما را بر آن داشت تا چهار تشرف از این بزرگ مرد نقل کنیم:
تا اذان صبح، دو سه ساعتی بیشتر نمانده بود. برای چندمین بار در بسترم از این پهلو به آن پهلو شدم.لشکری از فکر و خیال از جلوی چشمانم رژه میرفت و خواب از دیدگانم میربود. با خود گفتم:
- امشب، شب جمعه است و متعلق به آقا امام زمان(ع) خوب است که به سرداب مقدس بروم، زیارت ناحیه مقدسه را بخوانم و حاجات خود را از آن حضرت بخواهم. گر چه کمی خطرناک است و ممکن است از ناحیه بعضی از آدمهای بی سر و پا و ولگردی که دشمنی قلبی با اهل بیت پیامبر(ص) و شیعیان دارند مورد تعرض واقع شوم. آنها حاضرند به خاطر اندکی پول به خاطر عداوت با شیعیان، هر جنایتی را مرتکب شوند. شاید بهتر باشد که دوستانم را از خواب بیدار کنم و به همراه آنها به سرداب بروم. اما نه ممکن است حالش را نداشته باشند یا مجبور شوند توی رودربایستی با من بیایند. از اینها گذشته، در حضور آنها، نمیتوانم آن طوری که دلم میخواهد با اقا درد دل کنم پس بهتر است...
با این افکار به آهستگی از جایم برخاستم، وضو گرفتم، عبا، قبا و عمامهام را پوشیدم و پاورچین پاورچین، از حجره خارج شدم. شمع نیم سوختهای را که روی طاقچه؟ راهرو بود در جیب گذاشتم و راه سرداب مقدس را در پیش گرفتم. همه جا تاریک بود و سکوت مرگباری فضا را در آغوش خویش می فشرد. تنها صدای واق-واق چند سگ ولگرد از کمی آن طرفتر به گوش میرسید که انگار بر سر مرداری به جان یکدیگر افتاده بودند. قبل از ورود به سرداب مقدس، لحظهای ایستادم و اطراف را پاییدم. تنها دو- سه نفر گِدا را دیدم که در کنار دیوار خوابیده بودند. درب سرداب را به آهستگی به داخل هل دادم. آهسته از یکدیگر دور شدند. پا به داخل سرداب گذاشتم و با احتیاط از پلهها پایین رفتم. انعکاس صدای پاهایم در درون سرداب، مرا کمی به وحشت میانداخت. به کف سرداب که رسیدم شمع را از جیبم درآوردم و روشن کردم و مشغول خواندن زیارت ناحیه مقدسه شدم. هنوز دقیقهای بیش نگذشته بود که صدای پای شخصی را شنیدم که از پلهها پایین میآمد. صدای پاهایش در درون سرداب میپیچید و فضای ترسآلودی ایجاد میکرد.
خواندن زیارت ناحیه را رها کردم و رویم را به سمت پلهها برگرداندم. مرد عرب ژولیده و غول پیکری را دیدم که خنجری در دست راست داشت و از پلهها پایین میآمد و میخندید برق چشمان و دندانها و خنجرش، ترس مرا صد چندان کرد قلبم شروع کرد به تند تند زدن انگار میخواست از قفسه سینهام درآید! دستم از زمین و آسمان کوتاه بود و عزرائیل را در چند قدمی خود میدیدم. احساس میکردم لبها و گلویم خشک شدهاند؛ عرق سردی بر پیشانیام نشست. نمیدانستم چکار کنم؟! همین که پای مرد خنجر به دست به کف سرداب رسید،نعره زنان به سوی من حمله کرد در همان لحظه به دلم افتاد که شمع را خاموش کنم. فوت محکمی به شمع کردم و پای گذاشتم به فرار آن مرد هم در تاریکی شروع کرد به دویدن به دنبال من خواستم فریاد بزنم اما نمیتوانستم، صدای نعره وحشیانه مرد خنجر به دست در فضای سرداب میپیچید و من همچون بچه آهوی بیپناهی که در یک اتاق به چنگ شیری افتاده باشد به این سو و آن سو میگریختم. ناگاه مرد مهاجم به من رسید و دست انداخت و گوشه عبای مرا گرفت و با قدرت به سوی خود کشید دیگر واقعا درمانده شده بودم به یاد آقا امام زمان(ع) افتادم همان آقایی که به خاطر استمداد از او به آن سرداب خطرناک پا نهاده بودم من به آنجا آمده بودم تا آقا مشکلاتم را برایم حل کند، اما انگار مشکلی بس بزرگتر، دامنگیرم شده بود. با تمام وجود فریاد زدم:
- یا امام زمان!
و صدایم در درون سرداب پیچید و چندین بار تکرار شد. هنوز استغاثهام به آخر نرسیده بود که مرد عرب دیگری در سرداب پیدا شد و رو به مردم مهاجم کرد و نهیبی بر او زد:
- رهایش کن! و بلافاصله مرد عرب ژولیده قوی هیکل، همچون تنه درخت بزرگ خشکیدهای که ریشهاش را با تبر زده باشند، بیهوش و بیحس نقش زمین شد و خنجرش به کناری افتاد من هم که تمام نیرو و توانم را از دست داده بودم دچار ضعف و رعشه شدم. در حالی که میلرزیدم به زانو درآمدم و به رو نقش زمین شدم، دیگر هیچ نفهمیدم!
- آقای سید شهاب الدین!... آقای سید شهاب الدین!...
کم کم متوجه شدم، چشمانم را باز کردم دیدم شمع روشن است و سرم بر زانوی مرد عربی است که لباس بادیه نشینان اطراف نجف را بر تن دارد. هنوز در فکر مرد مهاجم بودم، نگاهم را که برگرداندم، دیدم همچنان بیهوش در وسط سرداب افتاده است. خواستم برخیزم و بنشینم اما رمق نداشتم مرد عرب مهربان، چند دانه خرما در دهانم گذاشت. عجب طعم و مزهای داشت! هرگز خرما یا هیچ غذای دیگری با آن طعم و مزه نخورده بودم مزه آن خرماها هنوز هم زیر دندانهایم هست.
- خوب نیست در مواردی که خطر تو را تهدید میکند،تنها به اینجا بیایی بهتر است بیشتر احتیاط کن. متأسفانه این چند نفر شیعه هم که در سُرَّ مَن رأی هستند ملاحظه غربت عسکریین را نمیکنند. خوب است آنها حداقل روزی دوبار به حرم عسکریین مشرف شوند این باعث میشود که شیعیانی که برای زیارت و دعا به اینجا میآیند احساس امنیت بیشتری بکنند.
این حرفها را همان آقای عرب مهربان زد. بعدش هم حرف کتاب "ریاض العلماء" میرزا عبدالله افندی را پیش کشید و گفت:
- ای کاش این کتاب پیدا شود و در اختیار اهل علم و مردم دیگر قرار بگیرد. این کتاب خیلی – خیلی ارزشمند است...
حرفهایش به اینجا که رسید، یک لحظه، در فکر رفتم که:
- این مرد عرب بادیه نشین از کجا میرزا عبدالله افندی و کتابش را میشناسد؟! اصلا او از کجا در یک چشم بر هم زدن، پیدایش شد؟! از همه مهمتر، مرا از کجا میشناخت و نام مرا از کجا میدانست؟!
چگونه با یک نهیب او، این مرد قوی هیکل عرب، بیهوش شد؟! و...
هنوز در این افکار غوطه ور بودم که ناگهان متوجه شدم که از آن مرد مهربان خبری نیست. تازه فهمیدم که خرماهایی که به من داده بودند هسته نداشتند محکم با دو دست زدم بر سرم و نالیدم که:
ای وای! خاک عالم بر سرم، سرم در دامان آقا، مولا و مقتدایم حضرت حجة بن الحسن المهدی(ع) بوده و ساعاتی نیز با او حرف زدهام و او را نشناختهام.
غم عالم بر دلم نشست، با دیدهای اشکبار، مثل دیوانهها از سرداب به قصد حرم عسکریین خارج میشدم تا بلکه یار را در آنجا بجویم، هنوز مرد غول پیکر مهاجم عرب، بیهوش در کف سرداب افتاده بود...
شایان ذکر است، "تشرفات مرعشیه" نوشته حسین صبوری در 7 هزار نسخه و 32 صفحه ازسوی انتشارات صبوری روانه بازار نشر شد.
دین اسلام که اساسش بر محور اعتقاد، اخلاق و احکام است و می کوشد از طریق این مبانی روح بشر را از هر گونه آلایش و ناپاکی تطهیر کند برای جسم و بهداشت آن نیز دستورالعمل هایی دارد؛ آنچنان که حضرت رسول (ص) می فرمایند: با هر ابزار که می شود از نظافت و پاکیزگی پاسداری کنید، زیرا بنیان اسلام بر نظافت و بهشت برای فرد نظیف آماده شده است. (الجامع الصغیر، ج 1، ص 517)
از این رو، محافظت و مراقبت در نظافت و بهداشت فردی و عمومی مورد تاکید دین است و راهکارهایی هم در این باره پیشنهاد شده است.
رسول خدا (ص) می فرمایند: اسلام پاکیزه است، پس خود را پاکیزه کنید چراکه جز پاکیزه به بهشت وارد نشود. نظافت از ایمان است و ایمان با صاحبش در بهشت هستند.(بحارالانوار، ج 59، ص 291)
امام صادق (ع) نیز در احادیثی می فرمایند: پاکیزگی از اخلاق پیامبران است. هر گاه خدای سبحان نعمتی به بنده ای داد دوست دارد اثر آن را بر او ببیند. پرسیدند: چگونه؟ فرمودند: لباسش را پاکیزه، خودش را خوشبو، خانه اش را سفید و آستانه خانه اش را جارو کند. (مکارم الاخلاق، ص 41)
امیرالمومنین (ع) می فرمایند: بوی بد و آزاردهنده را با آب بزدایید و خود را وارسی کنید (به پاکیزگی و نظافت خود حساس باشید) که خدا بندگان چرکین و آلوده اش را که همنشینانش از نشست با او کراهت دارند، دشمن دارد. (کتاب الخصال، ص 620)
بر پایه روایتی کعبه از بوی بد نفس های مشرکان به خدا شکوه کرد. خدای متعال وحی فرمود: قومی را جایگزین آنان می کنم که با چوب مسواک نظافت می کنند. پس از فرستادن پیامبرش محمد (ص) جبرئیل را بر او نازل کرد که مسواک و خلال کند. (مکارم الاخلاق، ص 50)
چون نظافت و بهداشت محبوب خدا است و بوی خوش از مصادیق نظافت و بهداشت است، حبیب خدا، پیامبر اکرم (ص) آن را دوست دارد، از این جهت آن گرامی فرمودند: از دنیای شما بوی خوش محبوب من است و نور چشم من در نماز است. (مفاتیح الحیاه، ص 126)
منبع:قدس
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرجپیامبر گرامی اسلام در روایتی سه اثر شوم لقمه حرام را بیان فرمودهاند.
قَالَ النبی(ص) : مَنْ أَكَلَ لُقْمَةَ حَرَامٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ لَمْ تُسْتَجَبْ لَهُ دَعْوَةٌ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً وَ كُلُّ لَحْمٍ يُنْبِتُهُ الْحَرَامُ فَالنَّارُ أَوْلَى بِهِ وَ إِنَّ اللُّقْمَةَ الْوَاحِدَةَ تُنْبِتُ اللَّحْم.
پيغمبر(ص) فرمود : هر کسی يك لقمه حرام بخورد.
1- چهل روز نمازش قبول نيست
2- چهل صبح دعايش اجابت نشود
3-هر گوشتى که ازلقمه حرام برويد، دوزخ برای آن سزاوارتر است و يك لقمه هم گوشت را می روياند.
پی نوشت:
بحار الأنوار ج63، ص: 315
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرجنکاتی از سخنرانی حجت الاسلام سعیدی را بخوانید
*امام جواد به واسطه ی شهادت حضرت رضا علیه السلام در سن 9 سالگی به امامت می رسند، بزرگی و بزرگواری ایشان باعث می شود که جمعیت شیعه نسبت به ایشان جذب شوند و اعتماد پیدا بکنند، کسانی هم بودند که شک کردند در امامت حضرت.
*برخی نظریات تاریخ مصرف دارد و زمانی می رسد که آن باطل می شود، ولی روایات و سخنان اهل بیت تاریخ مصرف ندارد، همیشه زنده و جاری و راهنماست، اگر خودمان را به صفاتی که آنها خواسته اند شبیه کنیم، ادم همیشه زنده می ماند.
*اگر اخلاق و رفتار ما محمدی نباشد، زنده هستیم ولی بوی مردار می دهیم.
*امام فرمودند: سه چیز است که رضایت خدا را در خود دارد، اولی کثرت اسغفار، استغفار یعنی طلب غفران از خدا کردن، یکی از راه های استغفار دستگیری ازدیگران است، هیچ وقت آدم گناهش را نباید کوچک بشمرد.
* دوم چیزی که حضرت فرمودند: همنشین خوب، رفیقی که اگر کار اشتباهی کردی نهی کند، همه جا با ما پای کار نباشد، بگوید این کار خطاست تو را هم نمی گذارم بروی.
*امام جواد در حدیثی دیگر فرمودند: رفیق بد آن است که همیشه با تو همراهی می کند.
*سومین چیز، کثرت صدقه است، صدقه پول دادن به یک نیازمند در خیابان نیست، حضرت می فرماید: برداشتن سنگ از جلوی پای مومن صدقه است، یعنی اگر مشکلی از کسی حل بکنی این صدقه است، حضرت می فرماید: صدقه بلای محتوم را از بین می برد، و این بسیار عجیب است که بلایی که برای آدم نوشته شده است را از بین می برد.
*حضرت امام جواد(ع) می فرماید: بیشتر مردم بخاطر گناهانشان می میرند و نه اجل هایشان، یعنی اینقدر گناه کرده اند که اجل را جلو انداخته اند.
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج
*صعصعة بن صوحان این چنین تعبیر می کند که وقتی در کنار حضرت امیر علیه السلام راه می رفتیم از شدت تواضعشان ، تفاوتی میان ما و ایشان احساس نمی شد ؛ اما آن چنان هیبتی از ایشان در دل ما بود که انگار غلامانی بودیم که به اسیری می رویم.
*اگر در این چند روز به اعتکاف نمی رویم، از آنجاکه مؤمن شکارگر لحظه هاست، باید ایام البیض را قدر بدانیم و روزه بگیریم و سعی کنیم به زیارت سیدالکریم رفته و یا اگر توانایی نداریم، با خواندن زیارت عاشورا، امام حسین علیه السلام را زیارت کنیم.
*خوش اخلاقی کلید همه ی خوبی هاست، خداوند در قرآن خطاب به رسولش می فرماید: "إنک لعلی خلق عظیم" درباره ی امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام می فرمایند: او خوش اخلاق ترین فرد است. همچنین می فرمایند او باظرفیت ترین و پرتحمل ترین است.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به امام علی علیه السلام فرمودند: خوشبخت واقعی کسی است که تو را دوست داشته باشد و اطاعت کند. معصومین می فرمایند : دروغ می گوید کسی که اظهار محبت به ما می کند اما کاری انجام می دهد که در شأن دشمنان ماست، نه در شأن ما
*از چیزهایی که مایه ی نجات انسان می شود یکی موعظه پذیری و نصیحت شنوی است، دیگر داشتن حالت خوف و رجاء یعنی با وجود انجام کارهای نیک همیشه نگران و امیدوار عاقبت مان باشیم و دیگری اینکه قدرت تحمل خود را بالا ببریم.
*نفس انسان باید مداوم در معرض موعظه باشد امام علی علیه السلام در نامه ی 31 نهج البلاغه (که حتما باید خوانده شود) خطاب به جوانان می فرمایند : دلت را با موعظه زنده نگاه دار.
هشتمین و آخرین تجمع مدافعان حرم به نیت ثامنالحجج علی بن موسی الرضا(ع) با حضور حجتالاسلام علیرضا پناهیان در پایتخت برگزار میشود.
ذره بودم که آفتابم کرد
خاک پای ابوترابم کرد
از ازل تا همیشه آینه ها
محو رخسار آن جنابم کرد
عقل من می رسید شکر خدا
جزء دیوانه ها حسابم کرد
آن قدر روی دست خود ماندم
تا ید الله انتخابم کرد
عشق او گاه آتشم می زد
غم دوری اش عذابم کرد
در نجف سینه بیقرار از عشق
گفت «لا یمکن الفرار» از عشق
زخمی ام التیام می خواهم
التیام از امام می خواهم
السلام علیک یا ساقی
من علیک السلام می خواهم
گاه گاهی کمی جنون دارم
من جنونی مدام می خواهم
من نمکدان شکسته ام آقا
بی مرامم، مرام می خواهم
لحظه ی مرگ چشم در راهم
از تو حُسن ختام می خواهم
در نجف سینه بیقرار از عشق
گفت «لا یمکن الفرار» از عشق
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج
امام علی(ع)-مدح
باید این نفس سرکش ما را ، با کمند تو در حصار کشید
بعد با حلقه های گیسویت ، باید این صید را به دار کشید
دل ما را به زور آدم کن! ، جنبه ی اختیار در ما نیست
کافی است اینهمه بلایی که ، دلم از دست اختیار کشید
صحبت از عشق تو اگر باشد ، کاری از اختیار ساخته نیست
جذبه ی چشم تو دلم را در ، دام "لایمکن الفرار" کشید
تو همانی که حضرت خالق ، از همان روز اول خلقت
تا سحرگاه روز سیزدهم سر راه تو انتظار کشید
حضرت آدم و خلیل و ذبیح، و ابابیل و آسمان و زمین ...!
میهمانی عزیزم می آید، خالق از کلّ خلق کار کشید
درب کعبه برای مولا نیست نفس مشرکان به آن خورده
شأن مولا أجلِّ از اینهاست، جور آن درب مستجار کشید
کار خلقت فقط ازآن خداست من نگفتم تو خالقی اما
تو "یداللهی" و خدا با دست، جلوه ی "لیل و النّهار" کشید
دست تو نقش زد خلایق را هر کسی را برای کاری ساخت
سهم ما شد که نوکری بکنیم، ایل ما منّت نگار کشد
دست تو، تیغ تو به جای خودش، اسم تو سست می کند پا را
تا شنیدند "حیدر" آمده است، دشمن از وحشتش هوار کشید
هیبت حیدرانه ی مولا ترس در قلب لشکر اندازد
تهِ لشکر فرار کردند از نعره ای که طلایه دار کشید!
عبدود که بزرگ این قوم است عددی نیست در مصاف علی
زرد شد رنگ چهره اش و قتی اسد الله ذوالفقار کشید
شب تشخیص مرد از نامرد، شیر خفته میان بستر بود
ترس از مرگ پای ترسو را با پیمبر به سوی غار کشید
آن شرابی که بامداد الست، دست حیدر به کاسه ی ما ریخت
تا خودِ لحظه ی "یَموت یَرَنی"، حال و روز مرا خمار کشید
چاره ای نیست دست ما بسته است که خدا گفته خودکشی ممنوع!
ورنه با اینهمه جلال و جمال، کار ما هم به انتحار کشید...
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال میکردند.
خبرنگاران آمده اند تا از خلباني كه ركورددار بالاترین ساعت پرواز در جنگ را در جهان دارد، مصاحبه كنند
خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟
خلبان خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد ، این را گفت و به راه افتاد.
خبرنگاران حیران ایستادند. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا میرود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده
او همانطور که آستینهایش را بالا مي داد و می رفت، برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت نماز است.
پيامبر مكرم اسلام مي فرمايند: أحبّ الأعمال إلى اللَّه الصّلاة لوقتها
محبوبترين عمل نزد خداوند، نماز در اول وقت است [نهج الفصاحة ؛ صفحه: 167]
مردی همسر و سه فرزندش را ترک گفته و در پی روزی خود و خانواده اش، راهی سرزمینی دور شد...
فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و دوری او برایشان بسیار دشوار بود... مدتی بعد، پدر نامه ای به همسر و فرزندانش فرستاد. نامه که به خانه رسید، بچه ها یکی یکی آنرا در دست گرفته و بوسیدند و گفتند: این نامه از طرف عزیز ترین کسمان است. سپس بدون اینکه پاکت را باز کنند و نامه را بخوانند، آنرا در کیسه مخملی زیبایی قرار دادند.
هر چند وقت یکبار هم نامه را ازکیسه درآورده و به آن چشم می دوختند. سالها گذشت...پدر برای دیدن همسر و فرزندانش به خانه برگشت ولی به جز یکی از پسرانش کسی را در خانه نیافت.
از او پرسید: مادرت کجاست؟
پسر: مدتی پس از رفتنت سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم حالش وخیم تر شد و مرد.
پدر: چرا؟! مگر نامه اولم را باز نکردید؟ برایتان در پاکت نامه پول زیادی گذاشته بودم!!
پسر: نه... نامه را باز نکردیم.
پدر: برادرت کجاست؟
پسر: بعد از فوت مادر کسی نبود که زیر پر و بالش را بگیرد و نصیحتش کند.او هم قاطی دوستان ناباب و گمراهی شده و روز و شب را با آنان می گذراند...
پدر: مگر نامه دومم که در آن از او خواستم پیش من بیاید و با دوستان ناباب نگردد را نخواندید؟!
پسر: نه...
پدر:این دیگر چه وضعیتی است ! خواهرت کجاست؟
پسر: باهمان پسری که از مدتها خواستگارش بود ازدواج کرد.الان هم اصلا احساس خوشبختی نمی کند و زندگی سختی دارد.
پدر با عصبانیت تمام گفت: یعنی او هم نامه من را نخواند؟! من که در نامه هایم نوشته بودم این پسر آدم آبرو دار و خوشنامی نیست و من با ازدواج او با دخترم مخالفم!
پسر: نه... نامه ها را بوسیده و در یک قوطی مخملی، تمیز و مرتب نگهداری کرده ایم... اما تاحالا هیچ کدام را نخوانده ایم.
به حال این خانواده فکر کردم و اینکه چگونه از هم پاشید و خوشبختیش را از دست داد، آنهم فقط به خاطر اینکه بچه ها نامه های پدرشان را نخواندند و به بوسیدن و تقدیسش اکتفا کرده و به آنچه پدرشان درآن نوشته عمل نکردند.سپس چشمم به قرآن روی طاقچه افتاد که در قوطی مخملی زیبایی قرار داشت.وای بر من...
رفتار من با نامه های خدا دقیقا مثل رفتار آن بچه ها با نامه های پدرشان است.
و خداوند در همان نامه ها خطاب به من كه از قرآن فاصله گرفته ام ؛ مي فرمايد:
وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى [ طه / 124]
و هر كس از ذكر من [قرآن و نماز و...] روى گردان شود، زندگى(سخت و) تنگى خواهد داشت؛ و روز قيامت، او را نابينا محشور مىكنيم!
از ابن مسعود راجع به ايّام البيض سؤال كرده و گفتم: سبب ناميدن اين ايّام به «ايام البيض» چيست و چگونه شنيده اى؟
ابن مسعود گفت: از نبىّ اكرم صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمودند:
هنگامى كه جناب آدم عليه السّلام عصيان پروردگارش را نمود منادى از عرش ندا داد:
اى آدم از جوار رحمت من بيرون شو زيرا كسى كه عصيان مرا كند در جوار من نيست، آدم گريست و فرشتگان نيز گريستند، پس حق عزّ و جل جبرئيل را نزد آدم فرستاد.
جبرئيل آدم را در حالى كه سر تا پا سياه شده بود به زمين فرود آورد، فرشتگان وقتى آدم عليه السّلام را با اين هيئت ديدند به ضجّه در آمده و گريستند و سخت ناليده و به درگاه حق تعالى عرضه داشتند: پروردگارا مخلوقى را آفريدى و از روح خود در او دميدى و فرشتگانت را به سجده كردنش وادار نمودى حال با يك گناه رنگ سفيدش را به سياهى مبدّل فرمودى!؟
منادى از آسمان ندا كرد: امروز را براى پروردگارت روزه بگير، آدم عليه السّلام آن روز را كه موافق با روز سيزدهم از ماه بود روزه گرفت، پس ثلث سياهى از حضرت محو و زائل گشت سپس منادى در روز چهاردهم نداء كرد: امروز را براى پروردگارت روزه بگير، جناب آدم عليه السّلام آن روزه را هم روزه گرفت و ثلث ديگر از سياهى زائل گرديد، روز پانزدهم باز منادى نداء كرد و حضرتش را به گرفتن روزه دعوت نمود، حضرت آن روز را هم روزه گرفتند، ثلث ديگرش نيز سفيد گشت و بدين ترتيب تمام سياهى او زائل گرديد و به همين خاطر اين ايّام به ايّام البيض موسوم شد چه آنكه در همين ايّام حق تعالى سفيدى آدم را به وى بازگرداند،بعد منادى از آسمان نداء كرد
اى آدم اين سه روز را براى تو و فرزندانت قرار دادم، كسى كه اين ايّام را در هر ماه روزه بدارد گويا تمام دهر را روزه گرفته است.
علل الشرائع-ترجمه ذهنى تهرانى، جلد 2، صفحه : 235
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج
عقیق: از علامه جعفری سوال می شود که چه شد كه به این كمالات رسیدید ؟!
ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میكنند و اظهار میكنند كه هر چه دارند از كراماتی ست كه بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده:
«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ، سوگواری می گرفتیم ، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم . یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی ، که نجف آبادی بود ، معدن ذوق بود . او که ، می آمد من به الکفایه ، قطعا به وجود می آمد جلسه دست او قرار می گرفت
آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب الاسد 10) الی 21 مرداد ) که ما خرما پزان می گوییم نجف با 25 و یا 35 درجه خیلی گرم می شد . آنسال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه های بوجود آمده بود که ، عربهای بومی را اذیت می کرد ما ایرانیها هم که ، اصلا خواب و استراحت نداشتیم . آنسال آنقدر گرما زیاد بود که ، اصلا قابل تحمل نبود نکته سوم اینکه حجره من رو به شرق بود . تقریبا هم مخروبه بود . من فروردین را در آنجا بطور طبیعی مطالعه می کردم و می خوابیدم . اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود . گرما واقعا کشنده بود ، وقتی می خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که وردست نان را از داخل تنور بر می دارم ، در اقل وقت و سریع !
با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع ، در بغداد و بصره و نجف ، گرما ، تلفات هم گرفته بود ، ما بعد از شب نشستیم ، شربت هم درست شد ، آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که ، کتابی هم نوشته بنام « شناسنامه خر » آمد. مدیر مدرسه مان ، مرحوم آقا سید اسماعیل اصفهانی هم آنجا بود ، به آقا شیخ علی گفت : آقا شب نمی گذره ، حرفی داری بگو ، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد . عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود » اجمل بنات عصرها » « زیباترین دختر روزگار » گفت : آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید – از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد – و هزار سال هم زندگی کنید . با کمال خوشرویی و بدون غصه ، یا اینکه جمال علی (ع) را مستحبا زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید . سوال خیلی حساب شده بود . طرف دختر حلال بود و زیارت علی (ع) هم مستحبی .
گفت آقایان واقعیت را بگویید . جا نماز آب نکشید ، عجله نکنید ، درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟
معلوم شد نظر آقا چیست؟ شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد. نفر سوم گفت : آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (ع) معروف است که فرموده اند » یا حارث حمدانی من یمت یرنی » (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علی (ع) را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، خوب ذوق بودند. واقعا سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت : آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت : بلی . گفت: والله چه عرض کنم (باز هم خنده حضار )
نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم : من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت : این آقا خود علی (ع) است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت : آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل ( مدیر ( را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت : آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است»
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج
به مناسبت فرا رسیدن ماه رجب ماه با حجت الاسلام محمود اصغرنژاد، کارشناس علوم قرآنی در خصوص چگونگی ایجاد نشاط معنوی در سبک زندگی از طریق عبادت به گفتگو پرداخته ایم که مشروح آن از نظرتان می گذرد:
نشاط معنوی که باید در سبک زندگی خود پیاده کنیم تا روح به حس رضایت برسد، چه ویژگی هایی دارد و چگونه محقق می شود؟
در دین اسلام ارتباط چهار تعریف مشخص دارد: ارتباط با خود، با خدا، با جمع و محیط زیست. کسی که بخواهد این چارچوب ها را به صورت دقیق رعایت کند، باید بداند ارتباط با خدا، درهم تنیده است با ارتباط با مردم نمی توان گفت هر یک از این ارتباط های چهارگانه جزیره های دور افتاده از یکدیگرند؛ ارتباط با خدا ارتباط با مردم را ترسیم و ارتباط با خود و محیط زیست را تنظیم می کند لذا باید کلیات دین را در ارتباط با یکدیگر دید.
به طور مثال اگر در دین ما توصیه به امر به معروف شده، از آن سو به خوش اخلاقی در سفر هم سفارش شده است که این موضوع خود شادی آفرین است یا از حضرت علی (ع) نقل است که من شوخی می کنم اما غیر از سخن حق نمی گویم. لذا باید شوخی های خود را نیز در این چارچوب تعریف کنیم و انطباق دهیم و بدانیم شوخی توهین و استهزاء و سخن ناروا گفتن و به یکدیگر نسبت بد دادن نیست.
پس شادی در چارچوب دین مخرب نیست و هر جا احساس می کنیم این شادی آثار تخریبی دارد، علت آن دستکاری کردن چارچوب های دین است.
اما نشاط اجتماعی زمینه ساز نشاط معنوی در انسان است. جامعه اگر شاد باشد – شادی مجاز که گناه نباشد- این ها مقدمه عبادت می شود. از امام کاظم (ع) روایتی وارد شده است که می فرمایند: تلاش کنید که زمان شما چهار قسمت شود؛ قسمت اول مناجات با خدا، قسمت دوم امر معاش، قسم سوم همنشینی و نشست و برخاست با دوستان مورد اعتماد که این دوستان مورد اعتماد عیب های شما را برای خود شما آشکار می کنند و در باطن هم با شما خالص هستند و ضربه ای به شما نمی زنند و قسم چهارم زمانی را هم که خلوت می کنید برای لذت های حلال و با این ساعت قدرت پیدا می کنید برای سه قسم قبلی.
پس نشاط معنوی را باید از متن زندگی شروع کرد. ضمنا این برنامه ریزی موجب می شود زندگی کلاف سرگردان نباشد و نه دنیا را برای آخرت خراب کنیم و نه آخرت را برای دنیا.
همین طور در کتاب کافی جلد دوم، صفحه 665 ، باب شوخی و خنده از امام کاظم(ع) نقل شده است: یحیی بن زکریا گریه داشت ولی خنده نداشت و عیسی(ع) هم گریه داشت و هم خنده، اما کار عیسی(ع) افضل از یحیی(ع) بوده است.
آنچه انسان را از شادی و نشاط معنوی دور می کند، چه مسائلی است؟
ببینید در هم تنیده بود چهار قسمت یاد شده برای زندگی خیلی مهم است. فردی از حضرت علی (ع) پرسید:من در عبادت شاداب نیستم . آن حضرت (ع) فرمودند: گناهان دست و پای تو را بسته اند که نمی توانی شاداب باشی.
بنابراین آن چه که ما را از شادی و نشاط معنوی دور می کند یا گناه است یا بی نظمی و بی برنامه بودن و سستی. تنظیم روابط اجتماعی و نظم و اراده قوی موجب می شود نشاط معنوی در زندگی ما ورود پیدا کند و این خود زمینه ای شود برای عبادت شاداب.
با توجه به اینکه در ماه رجب قرار گرفته ایم و این ماه با فضای معنوی و عبادت های خاص همراه است، تا چه اندازه می توان از این فرصت برای کسب نشاط معنوی بهره گرفت؟
ما معمولا در جامعه هر مساله مهمی را تابلو می کنیم و در خیابان ها قرار می دهیم یا کاری که رهبری می کنند و هر سال را با نامگذاری خاصی مشخص می کنند تا جامعه آن را سرلوحه کار خود قرار داده و تا حد توان در آن راستا قدم بردارد. رجب هم تابلوی ماه های دیگر خدا است. حتی برخی از علمای اخلاق، این ماه را ماه آغاز سال می دانند و مقدمه ای برای اعمال ماه های دیگر.
در این ماه می توان با نشاط معنوی و انجام عبادات، بندگی خدا را از سر گرفت و پالایش اساسی در روح خود ایجاد کرد.
ارتباط های اجتماعی ما باید قوی تر شده و از سوی دیگر رجب و شعبان را مقدمه ای برای ماه مبارک رمضان قرار دهیم؛ ماهی که اوج آمال آن در درخواست انجام حج خلاصه می شود و پس از پایان ماه مبارک، فصل حج آغاز می شود و حج نیز با بستن پیمان اخوت که حرکتی است اجتماعی، پایان می یابد. لذا همه این موارد یاد شده با جامعه شروع و تمام می شود، بنابراین، باید دانست که ایجاد شادی معنوی در گرو روابط اجتماعی و تقویت آن میان مومنین است.
منبع:شبستان
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرجاين زمان چگونه است، مثلاً كسى كه هزاران سال پيش از دنيا رفته چه تفاوتى با فرد تازه گذشته دارند؟
پاسخ:
گويا سؤال كننده احتمال داده كسى كه هزاران سال پيش از دنيا رفته از حيث ميزان آسايش و راحتى يا از جهت عذاب و شدت گرفتارى با كسى كه نزديك به قيامت چشم از جهان بسته تفاوت دارد، و حال آن كه بر پايى قيامت، تمام شدن نعمت يا پايان عذاب برزخ نيست كه گمان شود كسى كم تر يا بيش تر متنعّم بوده يا عذاب كشيده، بلكه قيامت ادامه همان حالت برزخى است به صورت ديگر. با توجه به اين كه چون حالات برزخيان متفاوت است، گاهى شدت گرفتارى هاى مراحل برزخى موجب آمرزش و تخفيف عذاب قيامت مى گردد.
اگر شخصى پاك و مؤمن باشد، پس از مرگ در نعمت هاى خداوندى غوطه ور است و در كمال آسايش و رفاه زندگى مى كند، وگرنه، در عذاب الهى گرفتار و معذّب است و روزگار سختى را مى گذارند.اگر هم از افراد مستعضف فكرى باشد، يعنى قدرت بر تشخيص حق از باطل نداشته و يا حجّت بر او تمام نشده و هم چنين كودكان و ديوانگان، تا قيامت و بر پا شدن محكمه عدل الهى، بدون سؤال و عذاب و نعمتى در عالم برزخ خواهند ماند.
پس، ماندن و درنگ در قبر براى مؤمنان و صالحان آزار دهنده نيست; امّا براى غير ايشان بسيار رنج آور و با عذاب همراه مى باشد. تفاوت افراد از نظر عمل خير و شر به شدت و ضعف عذاب يا نعمت، بستگى دارد و از آن جا كه خداوند متعال حكيم است و عادل، طورى با آنان عمل مى كند كه سر سوزنى به كسى ظلم و جور نشود «إنّ الله ليس بظلّام للعبيد».
در تاريخ چنين آمده: روزى حضرت عيسى(عليه السلام) از كنار قبر جوان تازه گذشته اى كه هنوز آب قبرش خشك نشده بود عبور مى كردند، به اذن خداوند متعال، جوان را زنده كردند. وقتى جوان زنده شد، چهره اى بسيار پير و شكسته و حالتى رنجور و خسته داشت; گويى مدت طولانى از اين جهان رفته است! حضرت عيسى(عليه السلام) از او پرسيدند: «چه مدت است كه جان سپرده اى؟» جوان گفت: «چندين هزار سال!» سپس پرسيدند: «پس از مرگ بر تو چه گذشت؟» جوان گفت: «وقتى مرا به خاك سپردند، «نكير» و «منكر» آمدند و سؤالاتى كردند، چون نتوانستم جواب دهم، مرا تازيانه اى زدند كه قبرم از آتش پر شد و تا همين الآن مى سوختم!»
حضرت از آن جا گذشت و دگر بار پيرمردى را كه ساليان دراز از مرگش مى گذشت و نشانى از قبرش به جاى نمانده بود به اذن خدا زنده كرد. پيرمرد وقتى زنده شد، با نشاط و با جمال، جلوه مى كرد. حضرت از او پرسيدند: «چند وقت است كه چهره در نقاب خاك كشيده اى؟» پيرمرد گفت: «هم اكنون، تا از دنيا رفتم مرا به خاك سپردند; «نكير» و «منكر» آمند و از من سؤالاتى كردند; چون جواب دادم، باغى از باغ هاى بهشت بر من نمايان شد... در همان جا بودم كه مرا احضار فرموديد».
منبع:جام
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرجبه همین دلیل مردم ساعتها پای درسهای اخلاقش مینشینند. دغدغه همیشگی هاشمی نژاد توجه به کسب روزی حلال در جامعه است و غفلت از این موضوع مهم را زمینه ساز شکل گیری مشکلات مردم در جامعه میداند. در بین پاسخهای این واعظ تهرانی، نکات جالبی نهفته است، به حاشیه نمی رود و خیلی صریح به انتقاد از وضعیت جامعه میپردازد.
وی بر این باوراست که نسل جدید به دنبال درآمدهای یک شبه و لقمه های بزرگ هستند و فرهنگ تلاش و کارکردن نسبت به گذشته کمرنگتر شده است. وی در این گفت و گو برای تمامی صحبتهای خود مثالهایی را بیان کرده است که مطالعه آنها خالی از لطف نیست. متن کامل گفت وگوی ما با حجت الاسلام هاشمی نژاد هم اینک پیش روی شماست.
این روزها در بخشهایی از جامعه شاهد کمرنگ شدن فرهنگ کسب روزی حلال هستیم، درحقیقت صحبت از روزی حلال است، اما شواهد موجود در کاسبیها چیز دیگری میگوید! آیا شما هم با این موضوع موافق هستید؟
- امروز اجتماع ما ماکتی از قیامت شده است، من با خودم میگویم: خودم و خودم، من موفق شوم، من پول درآورم، من ماشین خوب سوار شوم، من زندگی خوب داشته باشم. حالا برای رسیدن به این موارد 10 نفر هم اگر زیر پای من نابود شوند،اشکالی ندارد! امام صادق(ع) در بحث ذکر موجودات فرموده اند: «طوطی زمانی که میخواند جیغ میکشد و میگوید: « مردم هرگونه رفتار کنید با شما رفتار خواهد شد، هرگونه رفتار کنید با شما آن گونه رفتارخواهد شد» بدان اگر ظلم کردی در هر صنف و کاری که هستی به همان گونه با شما رفتار خواهد شد. اگر مال یتیم و یا مال حرام در کسب و کارت وارد شد، به همان اندازه باید تاوانش را در زندگی پرداخت کنی.
اینجا همان بیت شعر معروف مصداق پیدا میکند: «از مکافات عمل غافل مشو، گندم از گندم بروید جو ز جو.»
- بله! متأسفانه در بخشهایی از جامعه و در مشاغل گوناگون این موضوع مصداق دارد. قرآن کریم میفرماید: «هیچ جنبنده ای نیست مگر اینکه روزی اش با ذات اقدس احدیت است، ذات اقدس احدیت تمام ذرات عالم را روزی میدهد، هیچ موجودی نیست در عالم مگر اینکه سر سفره رحمانیت و رحیمیت خداوند روزی خوار است » ، ذات اقدس احدیت تضمین کرده است این دنیای ما را تضمین کند، لذا فرموده است: «ان ا... هو الرزاق ذو القوه المتین» خداست که رزاق است و صاحب قدرت است و شما را تأمین میکند.
«رزق را روزی رسان پر میدهد، بی مگس هرگز نماند عنکبوت» این مثل معروف بسیار درسها در دل خود دارد که متاسفانه این روزها از آن غافل هستیم و همواره برای به دست آوردن پول حرص و طمع داریم.
به نظر شما دلیل اصلی این غفلت در جامعه چیست؟
- دلیل اینکه ما گرفتار حرام میشویم و زندگی خود را آلوده به حرام میکنیم اعتماد نداشتن به خداوند متعال است، اگر کسی باورش شود که رزاق اوست و روزی را تأمین میکند خودش را به حرام آلوده نمی کند، پیغمبر اکرم (ص) فرموده اند: در شب معراج برخورد کردم به گروهی که غذاهای طیب جلوی آنها بود غذاهای پاکیزه را کنار میز و غذاهای کثیف و آلوده را میخوردند، گفتم: « جبرئیل اینها چه کسانی هستند؟»
فرمود: اینها حرام خواران از امت شما هستند که خدای تعالی برای آنها روزی حلال تأمین کرده بود، اما صبر نکردند به روزی حلال خود برسند، عجله کردند و خود را آلوده به حرام کردند، روزی های حلال تعیین شده الهی را پس میزنند و روزی حرام را میخورند غذاهای طیب را کنار میزدند و غذاهای خبیث و بد را میخوردند. کسانی که آلوده به حرام میشوند و روزی حرام دارند بدانند آرامش نخواهند داشت و زندگی آنها در روز قیامت زندگی نکبت باری خواهد بود؛ چون خدا در حرام برکت قرار نداده است.
این روزها باوری در جامعه وجود دارد که در شرایط سخت اقتصادی و مشکلات ناشی از این شرایط ، نمی توان دیگر آن طور که باید به رزق و روزی حلال فکر کرد. به نظر شما در این شرایط برای توجه بیشتر افراد یک جامعه به اهمیت و ضرورت کسب و کار حلال چه باید کرد؟
- آیات و روایات ، خداوند را کفیل روزی انسان قرار داده است؛ من این پرسش شما را با دو روایت ازامام صادق (ع) پاسخ میدهم؛ آن حضرت در روایتی میفرمایند:«خدا روزی شما را تکفل کرده» و در روایت شریف دیگری میفرمایند: « برای این دنیا که خداوند تضمین کرده تو اینقدر میدوی، تلاش میکنی، برای آخرت که فرمودند خودت باید تضمین کنی هیچ گونه تلاش و فعالیتی نداری»
یعنی شما نداشتن اعتماد به خدا را مهمترین عامل گرایش به رزق و روزی حرام میدانید؟
- توجه و اعتماد نداشتن به خداست که انسان را به حرام خواری مبتلا میکند. این زمان و شرایط خاصی هم ندارد و توکل به خداوند متعال در سخت ترین شرایط هم راهگشای مشکلات است. مرحوم آیت ا... حاج آقا مجتبی قزوینی در سخن گهرباری فرموده اند: «اگر صندوقی پر از جواهرات، کنار اتاق من باشد، اعتمادم به خدای تبارک و تعالی بیشتر است تا آن صندوق طلا، زیرا تکیه به غیر خدا فنا پذیراست.»
آیا این موضوع را قبول دارید که قدیمیها و پدران ما بیشتر به اصل موضوع «توکل به خدا» اهمیت میدادند؟
- بله ! قدیم کسبه آن قدر توجه به این نکات داشتند. برای مثال یک عالم ربانی در شهرستان یزد ساکن بوده به نام «شیخ حسن کرباسی» که در بازار به کسب و کار مشغول بوده است، در ماجرایی جنسی را به یک تاجر میفروشد، فردای آن روز جنس چند برابرمی شود، چند ماهی پس ازاین ماجرا شخصی که جنس را خریده بود و پول هم هنوز نداده بود، مراجعه نمی کند و مرحوم شیخ حسن یک روز از جلوی مغازه اش رد میشود و خطاب به آن شخص میگوید: « اجناس شما در انبار ما مانده است، چرا برای بردن اجناس خود مراجعه نمی کنید؟»
آن شخص در پاسخ به این عالم ربانی میگوید:«این اجناس چند برابر شده است و پول کافی را ندارم پرداخت کنم»، اما «شیخ حسن» خطاب به مرد میگوید: «من جنس را به شما فروخته ام، جنس متعلق به شماست؛ یعنی اگر طلا شد برای شماست، اگر خاکستر هم شد متعلق به شماست و من مبلغی به جنس فروخته شده اضافه نمی کنم.» زندگی تجار قدیم برای افرادی که امروز کسب و تجارت دارند، باید درس عبرت باشد، قدیمیها بالای سرشان در مغازه، دکان و یا محل کار،این آیه کریمه را مینوشتند:« مردانی که خرید و فروش و تجارت آنها را از یاد خدا غافل نمی کند.»
تجار و کسبه قدیمی به دشت اول صبح خیلی اعتقاد داشتند. اول صبح وارد مغازه که میشدند سوره مبارکه یاسین را میخواندند، چون قرآن مایه خیر و برکت است، بعد یک مشتری که میآمد جنس را میخرید و دشت میکردند، مشتری دوم که میآمد ارجاعش میدادند به مغازه بغلی و میگفتند : من دشت خود را کردم از این بغل دستی بخر این هنوز دشت نکرده است.
این ماجرا درست برعکس آن چیزی است که در جامعه امروزی مشاهده میکنیم.
- در جامعه امروز بسیار مشاهده میکنیم که طرف جنس را فروخته کل پول را هم گرفته، اما یک دفعه تلفن میکند به خریدار که امروز جنس اینقدر رفته بالا من نمی دهم اگر میخواهید به قیمت جدید بخرید! این کار مصداق بارز حرام خواری است، جنس فروخته شده با هر قیمتی دیگر به فروشنده تعلق ندارد و پایین و بالا رفتن قیمتها نباید سبب سوء استفاده فروشنده شود.
منبع:قدس
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرجاخطب خوارزمى و ثعلبى ذكر كرده اند: رسول خدا(ص ) فرمود: فرداى قيامت منبر بزرگى كه داراى يكصد پله است براى من نصب مى كنند بر پله اول من قرار مى گيرم و بر پله دوم على (ع ) قرار مى گيرد.
در پله پائين تر دو نفر قرار مى گيرند اولى مى گويد: اى اهالى محشر منم رضوان خازن بهشت كه كليددار بهشت هستم . خداوند بمن امر فرموده است كه كليد بهشت را تقديم محمد(ص ) كنم .
دوّمى گويد: منم مالك ، سرپرست دوزخ بمن امر شده كليد دوزخ را تقديم محمد(ص) كنم .
آنگاه من كليدها را مى گيرم و همه را تقديم آقا على بن ابيطالب (ع ) مى نمايم اين است معنى قول حق تعالى كه مى فرمايد القيا فى جهنم كل كفار عنيد (سوره ق آيه 24) يعنى القيا يا محمد و على فى جهنم... بيندازيد شما هر دو اى محمد و اى على هر كافر سركشى را در دوزخ .
آرى قسيم الجنه و النار است يعنى قسمت كنند ه بهشت و دوزخ است اول صراط مى ايستد هر كس رد مى شود از صورتش پيداست دوست على (ع ) است يا دشمن .
اگر دوست است مى تواند رد شود اگر دشمن است مى فرمايد آتش او را بگيرد در تفسير آيه شريفه 24 سوره صافات (نگه داريد ايشان را بازجويى و بازپرسى شوند) چنين رسيده كه از ولايت على بن ابيطالب (ع ) سؤ ال كرده مى شود. آيا ولايت على (ع ) را دارد كه وارد بهشت شود يا نه .
پی نوشت:
كرامات العلويه/ جلد اول/على ميرخلف زاده
منبع:جام
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج«در یکی از ملاقات های عمومی آقا، جمعیت فشردهای توی حسینیه نِشسته بودن و به صحبتای ایشون گوش میدادن. من جلوی جمعیت، بین آقا و صف اوّل وایساده بودم.

اون روز، بین سخنرانی حضرت آقا، بارها نگاهم به پیرمرد لاغراندامی افتاد که شبکلاه سبزی به سر داشت و شال سبزی هم به کمرش.
تا سخنرانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت: «میخوام دست آقا رو ببوسم» امان نداد و خواست به سمت آقا برود که راه اون رو بستم. عصبی شد و تند گفت: «اوهووووی....چیه؟! میخوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل اینکه ما از یه جد هستیم» صورت پیرمرد، انگار دریا، پرتلاطم و طوفانی میزد. کمکم، داشت از کوره در میرفت که شنیدم آقا گفتن: «اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو» نفهمیدم تو اون جمعیت آقا چطور متوجه پیرمرد شد. خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد نگاهی به من انداخت و بعد، انگار که پشت حریف قَدَری رو به خاک رسونده باشه، با عجله، راه افتاد به سمت آقا.
پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سه قدم برنداشته بود که پاش به پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد.
اومدم از زمین بلندش کنم که برگشت و جلوی آقا و جمعیت محکم کوبید توی گوشم و گفت: «به من پشت پا می زنی؟» سیلیاش، انگار برق 220 ولت خشکم کرد.
توی شوک بودم که آقا رو رو به روی خودم دیدم. به خودم که اومدم، آقا دست گذاشت پشت سرم و جای سیلی پیرمرد رو روی صورتم بوسید و گفت: «سوءتفاهم شده. به خاطر جدّش، فاطمه زهرا، ببخش!» درد سیلی همونموقع رفع شد.
بعد سالها، هنوز جای بوسه گرم آقا رو روی صورتم حس میکنم.»
به نقل از کتاب «حافظ هفت»
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرجیکی از توصیه هایی که در قرآن کریم شده توصیه به أکل و خوردن است. اما این واژه در کنار دستورات دیگری ذکر شده تا مشخص شود اکل به تنهایی هدف نیست و باید اهداف والاتری را در نظر داشت. برای مثال کلمه امر "کُلُوا" (بخورید) در کنار "وَ اشْكُرُوا" (خدا را شكر كنيد)؛ یا "أَطْعِمُوا" (اطعام كنيد)؛ یا "لا تُسْرِفُوا" (اسراف نكنيد) آمده است. یعنی شکرگزاری، اطعام مساکین و اسراف نکردن در نزد خداوند ارزش هایی هستند که در کنار خوردن و آشامیدن نباید از آنها غافل شد.
اما در آیه ۵۱ سوره مومنون "کُلُوا" (بخورید) در کنار یک دستور مهم عبادی ذکر شده است. در این آیه می خوانیم:
«يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ.»
«ای پيامبران، از چيزهای پاکيزه و خوش بخوريد و کارهای شايسته کنيد که من به کارهايی که می کنيد آگاهم.»
برای اینکه بدانیم علت این همراهی بین خوردن و عمل صالح چیست توجه به نکات زیر ضروری است:
*** پيامبر اكرم (صلوات اللَّه عليه) ذيل اين آيه فرمودند: حضرت عيسى از دستمزد نخريسى مادرش مريم تغذيه مىكرد. (تفسير درّ المنثور)
همچنین در حديثی که تفسیر مراغی نقل شده آمده است: «إنَّ الله لا يقبل عبادةَ مَن فِى جوفِه لقمة مِن حَرام» كسى كه يك لقمه مال حرام خورده باشد، خداوند عبادت او را نمى پذيرد.
نکته بسیار مهم که از آیه و روایات فوق مشخص می شود اینکه بین زندگی مادی و تقوا و عمل صالح ارتباط مستقیم وجود دارد. لذا کسانی که سرپرستی گروه و عده ای را بر عهده دارند (از سرپرست یک خانواده گرفته تا سرپرست یک جامعه و دولت مردان) باید توجه داشته باشند که براى دعوت مردم بهحقّ، اول بهفكر زندگى مادّى آنان باشيم چرا که در آیه فوق «كُلُوا» در کنار «وَ اعْمَلُوا» آمده است.
اسلام دین جامعی است که به همه جوانب زندگی بشر توجه ویژه دارد. اینگونه نیست که شرع بگوید نماز بخوان و درباره خوردن و خوابیدن و... بی تفاوت باشد. در اسلام همه امور زندگی باید هدفدار باشد، برای مثال غذا خوردن بايد هدفدار باشد، نه بر اساس هوس.
ضمن اینکه هدفدار بودن این امور به ظاهر جزئی، نقش مستقیم و به سزایی در هدف های بزرگ دارد. به عبارت دیگر توفيق عمل صالح، در سايه اعمالی مانند تغذيه حلال و طيب است.
منبع:تراز
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج
سوال – ما خانواده ی مذهبی هستیم و تازه مطلع شده ایم که خداوند فرزند سوم ناخواسته را به ما داده که در راه است .خانم من با این موضوع بسیار مخالف است. بنا بر دلایلی مثل فقر، نداشتن هزینه ی بیمارستان و نداشتن صبر و تحمل می خواهد این بچه را با توجیهات خودش سقط کند. من تعجب می کنم از همسرم که مومن است و به روزی خدا اعتقاد دارد ولی مصمم به این تصمیم است، راهنمایی بفرمایید.
پاسخ – مادر همیشه ظهر دنبال فرزند مدرسه ای خردسالش می رود. یک روز که دیر به دنبال فرزندش می رود، می بیند که بچه ناراحت و گریان منتظر مادرش است. مادر خودش را نفرین می کند که باعث شده این بچه اذیت بشود. روایت داریم :بچه هایی که در سنین معصومیت از دنیا می روند، دم در بهشت می نشینند تا مادر و پدرشان بیاید و با آنها به بهشت بروند.البته مادر و پدر بخاطر گناهی که کرده اند باید هزاران سال در قیامت بمانند و بچه در بهشت منتظر آنها می ماند. اگر این انتظار فرزند قشنگ است، این مادر بخاطر چند سال سختی خودش، جنین را سقط کند. هیچ مادری راضی به این سختی نمی شود.
سقط جنین گناه کبیره، قتل نفس، کشتن یک انسان و دهان کجی به خداست زیرا خداوند می خواهد به فردی روح بدهد ولی ما جلوی آنرا می گیریم. اینکار با زنده به گور کردن دختران در زمان جاهلیت چه فرقی دارد؟ در دنیای پیشرفته ی امروز،دختر و پسر را قبل از به دنیا آمدن زنده به گور می کنند، این جاهلیت مدرن است. مادر بودن اذیت دارد.
جوانی به خواب مادرش آمده بود که یک صفی دنبال او بود . مادر سوال کرده بود که تو چه کسی هستی و او گفته بود که من همان جنینی هستم که تو آنرا سقط کردی. تو اجازه ی حیات را از من گرفتی .اینها که پشت سر من هستند ،خداوند مقدر کرده بود که از نسل من بوجود بیانید ولی تو همه را نابود کردی. یعنی امتی راکشتی .
بعضی از خانم ها می خواستند سقط جنین بکنند ولی موفق نشدند زیرا خدا نمی خواست و بچه بدنیا آمد. حالا وقتی فرزند بزرگ می شود مادر حاضر نیست که خوار به دست این جوان برود. پس چرا الان شما می خواهید این کار را بکنید و جامعه را از این فرزند محروم کنید؟ کسانی که این کار را قبلا انجام داده اند حتما استغفار کنند زیرا این گناه بزرگی است که دیه و مجازات دارد. ولی از رحمت خدا ناامید نشوید. همچنین به کسانی که می خواهند این کار را بکنند، هشدار بدهند و نگذارند که این کار انجام بشود. اولاد هم رحمت، هم برکت ،هم نعمت و هم طراوات است ،خودمان را از آنها محروم نکنیم. روزی همه دست خداست.
منبع:http://link.yamojir.com/sh-link-show.php?id=123
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرجسوال – من دختری هستم که عاشق آرایش کردن هستم و آرایش هم برای دل خودم است. و آرایش من، برای جلب توجه دیگران نیست. من وقتی بیرون می روم به سر و وضع خودم می رسم تا دلم شاد بشود. آیا این کار من ایرادی دارد؟
پاسخ – کار ایشان اشکالی ندارد ولی کمال نامهربانی، بی انصافی و ناسپاسی به حضرت حق است. قرار نیست که هر کس به دل خودش عمل کند. قرار است که همه به امر خدا عمل کنند. موتورسواری که در پیاده رو موتورسواری می کند و امنیت مردم را به خطر می اندازد، می گوید :دلم می خواهد به پیاده رو بروم و در واقع به خواسته ی دلش عمل کرده است. کسی که در دم بیمارستان بوق می زند می گوید که من می خواستم شاد باشم بوق زدم و اِلا قصد کار دیگری ندارم. اگر این حرف ها عاقلانه است حرف این خانم هم عاقلانه است. وقتی ما کاری می کنیم که به دیگران آسیب و ضرری می رسد، باید روی دل خودمان پا بگذاریم. اگر شما به حرف خدا گوش بدهید و حق کسی را ضایع نکنید می توانید به حرف دل تان عمل کنید. این خانم حرف خدا را ضایع کرده است زیرا در قرآن داریم که زنها نباید زینت و آرایش خودشان را آشکار کنند مگر برای همسران و محرم هایشان. در اینجا شما نمی توانید به دل تان عمل کنید زیرا ناسپاسی خدا می شود. این خانم به چهار گروه لطمه می زند: 1-در خیابان جوان عفیف نمی خواهد به چهره ی این خانم نگاه کند بنابراین به خودش فشار می آورد و سرش را پایین می اندازد. پس این فرد اذیت می شود و حقش ضایع می شود زیرا می توانست راحت در خیابان راه برود. مثل فردی که وقتی آلودگی هوا وجود دارد مجبور است که ماسک بزند. 2- به جوان بی بند و بار هم ظلم می شود زیرا این جوان وقتی خانم را در خیابان می بیند ازدواجش عقب می افتد چون مجانی دارد نیازش را برطرف می کند. فرد باید نیازش را با ازدواج تامین کند نه با هرزگی و چشم چرانی. 3-چنین خانم هایی به ما می گویند که چرا ازواج های مان عقب افتاده است. متاعی که باید گران بفروشند دارند مفت در خیابان حراج می کنند یعنی دارند به خودشان ظلم می کنند.4- به متأهل ها هم ظلم می شود زیرا آقایان متأهل چشم شان به این خانم می افتد که خیلی مرتب است ،وقتی به خانه می روند خانم را درآشپزخانه می بینند که خیلی مرتب نیست و بخاطر همین، قیافه ها را مقایسه می کند و شروع به بهانه گیری می کند و زندگی بهم می ریزد. پس بی حجابی حق الناس است و باید این خانم ها تغییر رویه بدهند.
منبع:http://link.yamojir.com/sh-link-show.php?id=119
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج
گروه سیاسی- رجانیوز: نزدیک به 4 ماه از آغاز اجرای توافق ژنو می گذرد و همچنان هیچ تغییر قابل قابل توجهی در وضعیت اقتصاد داخلی بوجود نیامده است، طی روزهای آینده نیز مسئولان تیم مذاکره کننده هسته ای کشورمان برای توافق نهایی، مذاکرات خود با 1+5 را شروع خواهند کرد اما همچنان نه نخبگان و نه مردم از جزییات این توافق آگاه نیستند.
او خوب بود و ساده. خوب به معنای آنکه از حضورش حس لذت بخش آرامش و سبکی به تو دست بدهد و ساده از آن جهت که هرچه بود همان را نشان می دهد، نه فریبی در کار هست، نه خودنمایی و نه بازارگرمی. او خوب بود و ساده...
و مطمئنت می کرد که حرف دل و زبانش یکی است. مطمئنت می کرد نشانی را درست آمده ای. حمید، مصداق مومن واقعی بود. از همان کسانی که مثل قاصدک رها هستند و در عین رهایی دربند. در بند این که پیام بهار را به گوش همه برسانند. و حمید میانلو قاصدک سبکبالی بود که چند روزی در این زمین با ایمان، با شور، با مبارزه، با هدف و با شهادت گام برداشت.
اسیر عشق به خدا بود و آزاد از هرچه رنگ و نام و نان... او خوب بود و ساده...
گفتگو با پدر و مادر این شهید فرصت خوبی بود تا در سالروز شهادتش کمی با این ساکن باغ ملکوت آشنا شویم.
*
سه تا فرزند دارم دو تا دختر و یک پسر که حمید فرزند دوم من است. سال 1342 جنوب تهران ساکن بودیم که حمید به دنیا آمد؛ وقتی باردار بودم به مشهد رفته بودم در حال زیارت حال خوشی پیدا کردم یادم هست در گوشه ای از حرم نشسته بودم که خوابم برد و امام رضا(ع) را در خواب دیدم که فرمودند: «بلند شو، فرزند شما پسر است او را رضا صدا بزنید»، گفتم: «اسم برادرم رضا است» و حضرت فرمودند: «او را حمید رضا صدا بزنید» که ما او را حمید صدا میزدیم.
وقتی که حمید دو ساله بود تشنج کرد و... قلبش از حرکت ایستاد حمید را رو به قبله گذاشتیم و پارچه سفیدی کشیدیم روی بدنش، خیلی دلم شکست به امام رضا(ع) متوسل شدم و گفتم: «یا امام غریب! بچه ام را از تو میخواهم، اگر بچه ی منو به من برنگردونی، شکایت می برم پیش جدتان، رسول الله» خدا شاهد است یک لحظه پدرش ملافه را کنار زد، حمید بلند شد و در حیاط مشغول بازی شد. انگار نه انگار که اتفاقی برایش افتاده. همسایه ها همدیگر را خبر کردند و گفتند معجزه شده است.
*
هفت ساله بود که در اوج روزهای گرم تابستان روزه می گرفت و نمازش ترک نمی شد. از فرصت کودکی برای یادگیری و تلاوت قرآن استفاده می کرد، سرنوشت زیبای حمید از جلسات قرآن و هیأت شکل گرفت. یعنی این نبود که همه چیز یک دفعه اتفاق بیفتد، همین معنویات به رشد شخصیتش کمک کرد، نماز و قرآن بالی برای پروازش بود.
*
چون درسش خوب بود دوران دبیرستان به مدرسه البرز رفت، سال 1356بحبوحه انقلاب بود و حمید آرام نمی گرفت تا اینکه نظم مدرسه را با حرف هایش بهم ریخت و چند بار بچه ها را از کلاس بیرون برد. وقتی به خانه می آمد فکر می کردم جزوه ی درسی در دست دارد. بعدها فهمیدم که اعلامیه امام خمینی(ره) را می نوشته و بهمراه دوستانش پخش می کرده تا اینکه یک روز دستگیر شد و او را به دادگستری فرستادند، من هم برای پیگیری موضوع به دادگاه رفتم. در اوج خفقانی که ساواک درست کرده بود، این رئیس دادگاه واقعاً انسان خوبی بود وقتی دید من گریه میکنم گفت: «خانم برای چی گریه می کنی؟ من نمی گذارم بچه تون دست ساواک بیفته» و رو به حمید کرد و پرسید: «تو شاه را میشناسی؟ امام را چطور؟»
- خوب میشناسم شاه داره به این مملکت خیانت میکنه و امام میخواد بیاد خدمت کنه
دوباره از حمید پرسید:« یعنی این رو تو تشخیص دادی؟ »
- حتما تشخیص دادم که دارم اعلامیه پخش میکنم.
رئیس دادگاه گفت : «توی کل دنیا وقتی بچه ها انقلاب میکنند به پیروزی میرسه و این انقلاب هم پیروز میشه» به من گفت: «خانم برو خیالت جمع باشه. این انقلاب هم پیروز میشه».
*
برای مجازاتش قرار شد حمید را به بازداشتگاهی در شهر زیبا بفرستند. هیچوقت یادم نمی رود وقتی حمید را می خواستند ببرند دستهایش را بالا گرفت و گفت:«یا ابوالفضل(ع)! خودت کمکم کن». بعد از چند روز به یاری حضرت عباس(ع) حمید آزاد شد.
*
بعد از انقلاب در کمیته انقلاب اسلامی، حزب جمهوری و دادستانی انقلاب اسلامی تهران فعالیت می کرد. زمانی که برای شناسایی خانه های تیمی منافقین می رفت به او گفتند: خیلی حواست جمع باشه.
حمید هم میگفت: آخرش که چی؟ بالاخره یه روز هم ما باید بریم دیگه، چه بهتر که با شهادت برویم.
*
از سال 59 پای حمید به جبهه باز شد، هربار هم که منطقه می رفت، مجروح بر می گشت، اما اخلاقش طوری بود که چیزی تعریف نمی کرد. حتی از ماجرای عملیات والفجر مقدماتی که تیر خورد و از هوش رفت و آوردندش عقب، و بعد فرستادندش اصفهان، چیزی نگفت و با همان حال مجروحیت دوباره برگشت خط مقدم.
حمید از شهادت و دوری دوستانش خیلی رنج می برد. شاید بعد از رفتن رفقایش احساس تنهایی می کرد.
*
هر کاری کرد حمید لب به غذا نزد.
مادر، ثانیه های بی شمار و روزهای زیادی را به انتظار سپری کرده بود تا حمید از جبهه برگردد حالا هم که حمید به مرخصی آمده بود نه چیزی می گفت و نه لب به غذا می زد، مادر نگران بود و از دل پر غصّه ی پسرش خبر نداشت.
چشم های حمید خبر از حادثه ای بزرگ می داد؛ دلش در کانال کمیل منطقه فکه جامانده بود پیش بچه هایی که گرسنه و تشنه جان داده بودند و پیکرهایشان غریبانه در عملیات والفجر مقدماتی گوشه کانال مانده بود. کانال در محاصره بود، چشمش که به آب می افتاد، بغض راه گلویش را می بست. چشم که روی هم می گذاشت چهره تک تک بچه های گردان جلوی چشمش می آمد، کتاب دعا را باز می کرد آرام آرام ذکر می گفت: السلام علیک یا ثارالله ... و داغ دلش از چشم هایش سرازیر می شد.
دیگر طاقت نیاورد و از حمید پرسید: «آخه حمید یه چیزی بگو، توی جبهه چی کار میکردی؟ می گفت: ما کاری نمی کنیم هر چه هست خداست و من فقط خاک بازی می کنم، خاک ها رو روی هم می ریزیم تپه درست میکنیم.» به خیالش می خواست نگران نشوم.
با اینکه در لشکر 27 حضرت رسول(ص) کارهای اطلاعات عملیاتی می کرد، اما بسیار متواضع بود. یعنی اهل بوق و کرنا کردن خدمت هایش نبود. وقتی هم از او می پرسیدیم که در جبهه چه کار میکنی؟ جواب می داد: «یه بیل دستمه باهاش کپه کپه خاک درست می کنم» تا اینکه یک شب در ماه رمضان خواب دیدم با حمید کنار اروند رود هستیم، حمید هم که با لباس غواصی لب آب ایستاده بود پرسید: «مامان چرا اومدی اینجا؟» گفتم:«اومدم ببینم تو چیکار میکنی؟ این لباسها چیه که پوشیدی؟»
- این لباسها مثل ماهی میمونه، مگه ندیدی که ماهی دمشو تکون میده؟ بعد ادامه داد: «مامان همراهم میایی؟ نمیترسی بیای تو آب؟»
- من از هیچی نمیترسم.
همینطور خم شد گفت: «پای منو بگیر»
پاهاشو گرفتم و حمید زیرآبی رفت. آنقدر که آب اروندرود خروشان و مواج شد بعد گفت: «خیالت راحت شد حالا برو از اینجا به بعد دیگه نمیتونی بیای، پامو رها کن بگذار من برم» یک لحظه پاشو رها کردم و از خواب پریدم.
جریان خواب را برای دامادم تعریف کردم. دامادم چند شبی بود که با بی میلی افطاری و سحری می خورد. حدس زدم که از موضوعی اطلاع دارد و به روی ما نمی آورد، پرسیدم از حمیدم خبر داری؟ و گفتم: «تو که میدونی من همه خواب هام تعبیر می شه بگو ببینم چی شده؟» بعد از مکثی طولانی گفت: «همون شبی که جریان خواب رو برام تعریف کردید بچه ها رفته بودند برای شناسایی در منطقه اروند که به اسارت در اومدند و دیگه هیچ خبری ازشون نیست» از آن روز دیگر حالم دگرگون شد و مدام به معراج شهدا می رفتم. حمید رفته بود که رفته بود...
*
در یکی از دست نوشته هایش اینطور گفته بود: «حمید میانلو مطلق در تاریخ 16/9/1342 به دنیا آمده. خداوند وی را به این دنیا آورده و وی در مقابل خداوند متعال مسئول می باشد. او باید خود را فدای اسلام و انقلاب و امام نماید. از خداوند می خواهم که من را بیامرزد و از گناهان من درگذرد. می دانم که در روز شنبه از این دنیا می روم، ولی نمی دانم در کدام ماه و سال. فقط می دانم که در روز شنبه شهید می شوم.»
*
حمید در شب 21 اردیبهشت 1364 برای شناسایی مواضع عراقی ها، به همراه چند تا از بچه های اطلاعات شناسایی با قایق می روند که بعداز درگیری با دشمن، مفقود الاثر می شوند. مدتی گذشت و ما اطلاع دقیقی نداشتیم که چه شده، تا اینکه در مرداد 64 از طرف هلال احمر به ما اطلاع دادند که حمید بعد از شکنجه در اسارت به شهادت رسیده و پیکرش را هم در قبرستان زبیر بصره دفن کرد ه اند.
همان طوری که آرزو داشت رفت. حمید دلش نمی خواست با اصابت یک تیر به شهادت برسد و می گفت: «دوست دارم اسیر بشوم و شکنجه ام بدهند و بعد به شهادت برسم.»
داغ شهادتش سخت بود، بی خبری و سرگردانی سخت تر...
*
در وصیت نامه نورانی اش سفارش هایی به امت حزب الله کرده که چراغ راه مشتاقان است:
بار خدایا بیامرز برایم گناهانی که بدرند پرده ها را، بار خدایا بیامرز برایم گناهانی که فرو بارند بدبختیها را، بار خدایا بیامرز گناهانی که دگرگون سازند نعمتها را... خدایا خالصم گردان، خدایا عاشقم گردان و سپس بمیران مرا و در زمره توبه کنندگان قرار ده...
گفتگو و تنظیم برای رجانیوز: مهدی طوقانی
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرجبرچسبها: شهیدحمیدمیانلو, رایه الهدی, ,
زمانی که معاویه از کرامت علی(ع) میگوید
و از اخلاق خاص على، كرم و بخشش او بود كه حد و مرزى نداشت، ولى بخششى كه در اصول و هدف پاك و سالم بود نه مانند بخشش فرمانداران و زورمندانى كه از مال و كوشش مردم بخشش مىفرمايند! اينان وقتى كه چنين بخششى مىكنند فقط به خويشان و نزديكان و يا هوادارانشان مىبخشند كه در راه حكومت و سلطنت آنها شمشير مىزنند واگر گامى بالاتر نهند براى آن بخشش مىكنند كه گفته شود آنها اهل كرم و بخشش هستند! تا مورد توجه عامه مردم قرار گيرند و اختلاسها و دزديها و ستمها و ضعف ادارى امور و غيره را بدين ترتيب پرده پوشى كنند.
و اين شكل از اشكال بخشش را كه در واقع فرقى با رشوه ندارد - و اكثريت كسانى كه در تاريخ ما و تاريخ قدرتمندان ديگران به كرم و بخشش مشهورند با اين نوع بخشش سرو كار داشتند - على بن ابيطالب در سراسر زندگى خود نديد و يك بار هم به آن دست نيالود و آن را نشناخت. كرم و بخشش على چيزى است كه از همه مردانگيهاى او پرده برمىدارد و با جان و دل او به هم آميخته است او با اينكه دختر خود را از اينكه گردنبندى را از بيت المال به امانت گرفته كه در عيدى از اعياد به آن آرايش كند توبيخ مىكند و با اينكه برادر خود عقيل را كه مختصرى از مال عمومى مردم را بيجا خواسته بود از خود مىرنجاند و با اينكه او هرگونه رشوه خوار و هوادار مال بىكوشش و بدون حق را، از خود طرد مىكند، با اين حال، چنانكه در روايات صحيح آمده است او با دستخود نخلهاى گروهى از يهوديان را در مدينه سيراب مىكند، تا آنجا كه دست او تاول مىزند و زخم مىشود و آنگاه مزدى را مىگيرد و به بيچارگان و درماندگان مىبخشد و يا با آن بندگانى را مىخرد و بلافاصله آزاد مىسازد.
«شعبى» از زبان كسانيكه على را خوب مىشناختند روايت مىكند كه او بخشنده ترين مردم بود كه از مال خود براى مردم مىبخشيد واگر گواهى دشمن در بعضى موارد صحيحترين شهادتها باشد بايد فهميد كه بخشش و كرم على تا چه پايه بوده كه معاوية بن ابى سفيان هم به آن شهادت داده، در حالى كه او هميشه مىكوشيد كه از على عيب جويى كند و از او انتقاد نمايد.
معاويه مىگويد: «اگر على خانهاى پر از طلاى ناب و خانهاى پر از علوفه داشته باشد، طلا را پيش از علوفه مىبخشد!»
منبع: امام على (ع) صداى عدالت انسانى. ج 2 - 1 صفحه 122 نوشته جرج جرداق دانشمند مسیحی
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج
مِنّتِ زلف تو دارم که گرفتارم کرد
گوهر مهر تو اینگونه خریدارم کرد
کافری بیش نبودم عَلَوی ام کردی
نفس عشق شما بود که بیدارم کرد
کار و بارِ دلم از مِهر شما سکه شده
عاقبت عشق، مرا شُهره ی بازارم کرد
تا قیامت به خدا گردن من حق دارد
آن کسی را که سر کوی تو بیمارم کرد
سایه ی لطف خودت را ز سرم کم نکنی
برکت سایه ی تو لایق دربارم کرد
کیمیایی بنما تا زرّ نابم سازی
اربعینی بطلب تا که شرابم سازی
ای علمدار خدا صاحب شمشیر دو سر
اسدالله ترین ای زره پیغمبر
هر کسی در پی آن است به جایی برسد
سر نهادن به کف پای تو مارا خوشتر
یکی از پا به رکابان حریمت حمزه
گوشه ای از سَکَنات و وَجَناتت جعفر
ضربه ای را که تو در غزوه ی احزاب زدی
از عبادات ملک،جن و بشر سنگین تر
کس جلودار تو ای حیدر کرار نبود
شاهد قدرت بازوی تو باب الخیبر
بی سبب نیست که عباس زره میپوشد
در دلِ علقمه میگفت اناابن الحیدر
یل شمشیر زن قطب جهان میباشی
اسدالله زمین شیر زمان میباشی
قامتی نیست که در پیش قدت تا نشود
ملکی نیست که تا پیش قدت پا نشود
به خداوند قسم دور حریمت مریم
گر نیفتد ز نفس مادر عیسا نشود
هر کسی قنبرتان را به تمسخر گیرد
به زمینی تو بکوبیش دگر پا نشود
تا که تو آب بر این نخل رطب میریزی
خار این نخل محال است که خرما نشود
من دخیل حرم شاهِ نجف میباشم
هو مدد گر گره ی نوکریم وا نشود
هر کسی خادم دربار تو در عالم نیست
میتوان گفت که از سلسله ی آدم نیست
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج
ما نميیتوانيم علی را دوست نداشته باشيم
1.جبران خليل جبران (عالم بزرگ مسيحي):
به عقيده من علي بن ابيطالب (پس از پيامبر) نخستين مرد از قوم عرب است که وجودش، همه فضائل کامل بودن را در قوم خويش دميد و آهنگ آن را به گوش مردمی رسانيد که پيش از آن مانند آن را نشنيده بودند و در بين تاريکیهاي جاهليت از روش روشن او متحير ماندند؛ پس کسی که طريق علی را پسنديد به فطرت سليم بازگشت و آن که از باب خصومت وارد شد جاهيلت را ترجيح داد.
دو طايفه شيفته روش علي بودند يکي خردمندان پاکدل و ديگري نيکو سرشتان با ذوق، علي بن ابيطالب شهيد عظمت خويش گشت او از دنيا رفت در حالي که نماز بر زبانش جاري و دلش از شوق خدا لبريز بود. مردم عرب، حقيقت مقام او را درک نکردند تا گروهي از مردم کشور همسايه آنها (ايران) برخاسته، اين گوهر گرانبها را از سنگ تشخيص داده و او را شناختند.
علي (عليه السلام) مانند پيغمبران درگذشت، مقام و شأن او در بصيرت و بينايي چون پيغمبران، مختص شهر، بلد، قوم، زمان و مکان نبوده و شخصيتي بين المللي داشت.»
2.شبلي شميل (داشنمند پیرو مکتب داروین):
امام و پيشواي انسانها علي بن ابيطالب بزرگ بزرگان و يگانه نسخهاي است که با اصل خود «پيامبر(صلي الله عليه و آله)» مطابق است هرگز اهل شرق و غرب، سخنراني نظير او در گذشته و حال نديده است.
3. ميخائيل نعيمه (دانشمند مسيحي):
«پهلواني امام (عليه السلام) تنها در ميدان جنگ نبود بلکه او در روشنبيني، پاکدلي، بلاغت، سحر بيان، اخلاق فاضله، شور ايمان، بلندي همت، ياري ستمديدگان و نااميدان، متابعت حق و راستي و بالجمله در همه صفات پهلوان بود. اگرچه مدت زيادي از حضور او گذشته، اما هرگاه بخواهيم بنياد زندگي نيکو و سعادتمندي را بگذاريم بايد به روش او رجوع کرده و دستور و نقشه را از او بگيريم.»
4. جرج جرداق (نويسنده معروف مسیحی):
«اي دنيا چه ميشد اگر همه نيروهايت را در هم ميفشردي و دوباره شخصيتي مانند علي با آن عقل، قلب، زبان و شمشير نمودار ميکردي؟»
5. کارلايل (فيلسوف انگليسي):
«ما نميتوانيم علي را دوست نداشته باشيم و به وي عشق نورزيم زيرا هر چه خوبي هست که ما آن را دوست داريم همه در علي جمع است. او جوانمرد شريف و بزرگواري بود که دلش سرشار از مهر و عطوفت و دليري بود، از بشر شجاعتر، اما شجاعتش آميخته با مهر و عطوفت و لطف و احسان بود.
پيش از رحلت خود درباره قاتلش از او نظر خواستند ، فرمود: اگر زنده ماندم خود ميدانم چه کنم و اگر درگذشتم اختيار با شماست، اگر ميخواهيد او را قصاص کنيد يک ضربه بيشتر به او نزنيد و اگر عفو کنيد به تقوا نزديکتر است.»
6. لامنس (يک کشيش بلژيکي):
«براي عظمت علي اين بس که تمام اخبار و تواريخ علمي اسلامي از او سرچشمه ميگيرد. او حافظه و قوه شگفت انگيزي داشت. علماي اسلام از مخالف و موافق، از دوست و دشمن مفتخرند که گفتار خود را به علي مستند دارند چه گفتار او حجيت قطعي داشت، او باب مدينه علم بود و با روح کلي پيوستگي تام داشت.»
7. پطروشفسکي (استاد دانشگاه لنينگراد):
علي (ع) تا سرحد شور و عشق پاي بند دين، صادق و راستگو بود… و مقام صفات اولياءالله در وجودش جمع بود.
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج
علی شخصيت دو نيروئی است
علی از مردانی است كه هم جاذبه دارد و هم دافعه ، و جاذبه و دافعه او سخت نيرومند است. شايد در تمام قرون و اعصار، جاذبه و دافعهای به نيرومندی جاذبه و دافعه علی پيدا نكنيم. دوستانی دارد عجيب، تاريخی، فداكار، با گذشت، از عشق او همچون شعلههائی از خرمنی آتش، سوزان و پر فروغاند، جان دادن در راه او را آرمان و افتخار میشمارند و در دوستی او همه چيز را فراموش كردهاند. از مرگ علی ساليان بلكه قرونی گذشت اما اين جاذبه همچنان پرتو میافكند و چشمها را به سوی خويش خيره میسازد.
در دوران زندگيش عناصر شريف و نجيب، خدا پرستانی فداكار و بیطمع، مردمی با گذشت و مهربان، عادل و خدمتگزار خلق گرد محور وجودش چرخيدند كه هر كدام تاريخچهای آموزنده دارند و پس از مرگش در دوران خلافت معاويه و امويان جمعيتهای زيادی به جرم دوستی او در سختترين شكنجهها قرار گرفتند اما قدمی را در دوستی و عشق علی كوتاه نيامدند و تا پای جان ايستادند.
ساير شخصيتهای جهان با مرگشان همه چيزها میميرد و با جسمشان در زير خاكها پنهان میگردد اما مردان حقيقت خود میميرند ولی مكتب و عشقها كه بر میانگيزند با گذشت قرون تابنده تر میگردد.
ما در تاريخ میخوانيم كه سالها، بلكه قرنها پس از مرگ علی افرادی با جان از ناوك دشمنانش استقبال میكنند. از جمله مجذوبين و شيفتگان علی، ميثم تمار را میبينيم كه بيست سال پس از شهادت مولا بر سر چوبه دار از علی و فضائل و سجايای انسانی او سخن میگويد. در آن ايامی كه سرتاسر مملكت اسلامی در خفقان فرو رفته، تمام آزاديها كشته شده و نفسها در سينه زندانی شده است و سكوتی مرگبار همچون غبار مرگ بر چهرهها نشسته است، او از بالای دار فرياد بر میآورد كه بيائيد از علی برايتان بگويم. مردم از اطراف برای شنيدن سخنان ميثم هجوم آوردند. حكومت قدارهبند اموی كه منافع خود را در خطر میبيند دستور میدهد كه بر دهانش لجام زدند و پس از چند روزی هم به حياتش خاتمه دادند. تاريخ از اين قبيل شيفتگان برای علی بسيار سراغ دارد.
اين جذبهها اختصاصی به عصری دون عصری ندارد. در تمام اعصار جلوههائی از آن جذبههای نيرومند میبينيم كه سخت كارگر افتاده است. مردی است به نام ابن سكيت، از علما و بزرگان ادب عربی است و هنوز هم در رديف صاحبنظران زبان عرب مانند سيبويه و ديگران نامش برده میشود. اين مرد در دوران خلافت متوكل عباسی میزيسته - در حدود دويست سال بعد از شهادت علی - در دستگاه متوكل متهم بود كه شيعه است اما چون بسيار فاضل و برجسته بود متوكل او را به عنوان معلم فرزندانش انتخاب كرد. يك روز كه بچههای متوكل به حضورش آمدند و ابن سكيت هم حاضر بود و ظاهرا در آن روز امتحانی هم از آنها به عمل آمده بود و خوب از عهده برآمده بودند متوكل ضمن اظهار رضايت از ابن سكيت و شايد [به خاطر] سابقه ذهنی كه از او داشت كه
شنيده بود تمايل به تشيع دارد، از ابن سكيت پرسيد اين دوتا (دو فرزندش) پيش تو محبوبترند يا حسن و حسين فرزندان علی؟
ابن سكيت از اين جمله و از اين مقايسه سخت برآشفت. خونش به جوش آمد. با خود گفت كار اين مرد مغرور به جائی رسيده است كه فرزندان خود را با حسن و حسين مقايسه میكند! اين تقصير من است كه تعليم آنها را بر عهده گرفتهام. در جواب متوكل گفت: «به خدا قسم قنبر غلام علی به مراتب از اين دوتا و از پدرشان نزد من محبوتر است.»
متوكل فی المجلس دستور داد زبان ابن سكيت را از پشت گردنش درآورند.
تاريخ افراد سر از پا نشناخته زيادی را میشناسد كه بیاختيار جان خود را در راه مهر علی فدا كردهاند. اين جاذبه را در كجا میتوان يافت؟ گمان نمیرود در جهان نظيری داشته باشد.
علی به همين شدت دشمنان سرسخت دارد، دشمنانی كه از نام او به خود میپيچيدند. علی از صورت يك فرد بيرون است و به صورت يك مكتب موجود است و به همين جهت گروهی را به سوی خود میكشد و گروهی را از خود طرد مینمايد. آری علی شخصيت دو نيروئیاست.
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج
پیکر پاک شهید "حسن قاسمی"، مدافع حرم بانوی مقاومت، عقیله بنیهاشم، حضرت زینب کبری سلام الله علیها، فردا پنجشنبه همزمان با سالروز رحلت جانسوز آن حضرت، از مهدیه مشهد به سمت حرم رضوی تشییع میشود.
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج
گروه جنگ نرم مشرق- امروز در زبان فارسی و در میان ایرانیان، کلمه «امید» مانند بسیاری از لغات دیگر این زبان، جایگاهی پرکاربرد و در عین حال مغفول مانده دارد. مغفول، از این زاویه که در اکثر مواقع به مفهوم عظیمی که گاهی پشت یک عبارت یا لغت پنهان شده است توجه نمیشود. اما در نگاه امام خامنهای به عنوان یک زبانشناس و استراتژیست قدرتمند، استفاده از تکتک کلمات و عبارات، با منظور بوده و هر کدام به مفهومی خاص اشاره دارد.
گاهی نیز ایشان، از عبارت یا لغتی خاص برای برپایی یک نظام مفهومی جدید و مبنایی، برای ارائه طریق به پیروانشان استفاده میکنند. اما توجه کافی، جستجو، و شکلدهی مبانی نظری امام خامنهای وظیفه پیروان ایشان خواهد بود. لذا گروه جنگ نرم مشرق با توجه به یکی از کارویژههای خود که همانا تصریح و روشن کردن میدان مبارزه در عرصه مغز و قلب انسانها برای سربازان این جنگ است، اقدام به بررسیمفهوم امید و ضد امید از منظر امام خامنهای کرده است.
با يك جستجوي ساده در ميان سخنان امام خامنهاي از 10 سال قبل تا كنون به نتايج زير ميرسيم. آنچه که در ادامه میآید الگوهایی از جایگاه امید در نظام فکری، ساختاری و مفهومی یک انسان و یک حکومت انقلابی از كلام ايشان است:
ناامیدی= بی اعتمادی به خود
ملت ما را با تبليغات پيوسته، از فرهنگ خود، از اعتماد به خود تهى كرده بودند؛ ملت ما را به خود بىاعتماد و نااميد كرده بودند.
اسلام دین امید است.
در آيين و فرهنگ پيامبر اعظم ... نوميدى وجود ندارد؛ پيامبر ما با نوميدى جنگيد. مسلمان سرشار از اميد است.
کارکرد امید، پایداری است.
اميد، پايدارى شما را زياد مىكند.
نعمت امید و نغمت ناامیدی:
يكى از بزرگترين نعم الهى، اميد و اعتمادبهنفسى است كه در مردم هست. روح اميدوارى، خيلى نعمت بزرگى است.
مردمِ مأيوس، نااميد و بدون افق ديد، بىصبرى مىكنند؛ نه اينكه كار نمىكنند، مانع كار هم مىشوند؛ ولى مردمِ اميدوار خودشان جلو جلو مىدوند و مسئولان را به دنبال خودشان مىكشانند.
اين اتفاق امروز در كشور افتاده است و روح اميد بر مردم حاكم است؛ مردم به آينده اميدوارند. اين، خيلى نعمت بزرگى است.
امید، نشاط مردم است:
يكى از نقاط مثبت، همين روح اميدى است كه در مردم هست؛ مردم احساس نشاط مىكنند.
میزان امید، از نشانههای پیشرفت است:
وفور توليدات، وفور صادرات، افزايش بهره ورى، ارتقاء سطح سواد، ارتقاء سطح معلومات عمومى مردم، ارتقاء خدمات شهروندى، خدمت دادن به شهروندان، رشد نرخ عمر متوسط - به قول تعبيرات اخير، اميد به زندگى - اينها جزو نشانه هاى پيشرفت است و درست است.
امید دشمن کاهش یافته است:
امروز طمع و اميد دشمنان ملت ايران - يعنى همين مستكبرين آمريكائى و شبكهى شيطانى و خطرناك صهيونيسم در دنيا - نسبت به غلبه پيدا كردن بر ملت ايران، از بيست سال پيش بمراتب كمتر است؛
دشمن مایوس شود، امیدوار نشود:
ملت ايران كارى كنند كه انگيزهى تمام نشدنى آنها براى دشمن مشخص شود؛ اين، دشمن را مأيوس ميكند. دشمن اگر احتمال بدهد كه با جنجالآفرينى و با غوغا و تبليغات توانسته انگيزهى مردم را ضعيف كند، اميدش بيشتر ميشود، تهاجمش شديدتر ميشود. بايد دشمن احساس كند كه انگيزهى اين ملت تمام نشدنى است،
حضور جوانان امید میآورد:
در همان عين محنتها در دوران دفاع مقدس، حضور پر شور جوانهای اين كشور دلها را لبالب از اميد ميكرد و كارساز هم بود.
جنگ روانی و جنگ سرد (جنگ نرم) دشمن برای ناامید کردن است:
نكتهى ديگرى در وصيتنامهى امام (رضوان اللَّه عليه) وجود دارد كه بسيار مهم است و آن توجه به جنگ سرد و عمليات روانى دشمن است. دشمن آنوقتى كه در ميدان، در صحنهى عمل نتواند كارى از پيش ببرد، دست به جنگ روانى ميزند؛ براى مأيوس كردن، براى نااميد كردن، براى خالى كردن دل ملتها. با جنگ روانى و با تهديد سعى ميكنند ملتهاى مقابلشان ميدان را خالى كنند.
مجلس، نقطه اساسی امید است:
مجلس هميشه براى همه - براى مردم و براى مسؤولان - نقطه اساسى اميد است. كار مهمِّ شما اين است كه نگذاريد اين اميد ضعيف شود.
معیشت بد، امید را کم میکند:
بله، مسأله معيشت قطعاً در اولويّت اوّل است. معيشت كه نبود، دين هم نيست؛ اخلاق هم نيست؛ حفظ عصمت و عفت هم نيست؛ اميد هم نيست.
حفظ امید، اولویت اول:
اولويّت اوّل براى شما اين است كه اميد مردم را حفظ كنيد.
ناامیدی باعث روانپریشی مردم است:
يكى ديگر از پيامهايى كه حتماً بايد منتقل شود، نفى دشمنسازيهاى موهوم، توسعهى تفاهم اجتماعى و ايجاد امنيت روانى در جامعه است. يكى از عواملى كه در ذهنيّت كلّ جامعه، به قول روانشناسان «روانپريشى» بهوجود مىآورد، نااميدى و يأس است.
کار خبری امیدبخش:
مثلاً خبر تجهيزات امريكايى يا تجهيزات اسرائيلى را مىشود بهگونهاى داد كه مردم انگيزه پيدا كنند كه با آن به مقابله برخيزند؛ همان خبر را مىشود طورى داد كه مردم احساس كنند كه نمىشود دست از پا تكان داد و اصلاً هيچ حركتى نمىشود كرد. پس نحوهى دادن خبر بايد اميدبخش باشد.
کار دشمن، تحقیر انقلاب و باعث ناامیدی:
تحقير دستاوردهاى انقلاب چيزى نيست كه به نفع ملت باشد؛ بلكه موجب نااميدى و يأس مردم خواهد شد و اين كارى است كه دشمنان مىخواهند آن را انجام دهند.
ترس دشمن از امید ملسمانان:
آنان از فكر روزى كه امت اسلامى يكپارچه و اميدوار، بپاخيزد به خود مى لرزند.
همه چیز به امید متکی است:
منتها توجه كنيد كه كيفيت بيان را يأسبرانگيز نكنيد؛ يعنى مراقب باشيد كه فضا يأسآلود نشود. عزيزان من! همه چيز به اميد متكى است
خطر درجه اول، خطر عمده، ناامیدی است:
خطرى كه در مردم تداوم اين حركت سرافرازانه را تهديد مىكند، در درجه اوّل عبارت از نا اميدى است. اگر دشمن بتواند مردم ما را، جوانان ما را، قشرهاى ما را، نسبت به آينده اين حركتشان نااميد كند، ضربه خود را زده است. اين خطر عمده است.
ناامیدسازی یکی از سه تخریب اصلی توسط دشمن:
سه تخريب، مورد نظرِ دشمن است: تخريب وحدت ملى، تخريب باورهاى كارساز و مقاومتبخش، و تخريب روح اميدو آينده در ذهن مردم. اسم اين تخريبها را هم «اصلاح» مىگذارند!
ناامیدی باعث بیخطر شدن ما برای دشمن:
براى اينكه اين ملتِ ريشهدارِ تاريخىِ بافرهنگِ شجاعِ بزرگ را آنچنان ضعيف و خُرد و نااميد و مأيوس كنند كه هيچ خطرى از ناحيه آن، قدرتهاى بزرگ را تهديد نكند.
امید، پیشبرنده ملت؛ ناامیدی، تحقیر و عقبماندگی میآورد:
مردم را بىحال و بىحوصله و نااميد مىخواستند. اخلاقهاى پيشبرنده يك ملت، اميد و تحرّك و جدّيت است. ملتى كه نااميد باشد، ملتى كه از آينده خود مأيوس باشد، ملتى كه خود را تحقير كند، پيشرفت نخواهد كرد.
دشمن به دنبال ناامید کردن مردم؛
نقطه دوم، تيرهوتار و مبهم جلوه دادن آينده است. سعى دشمن اين است كه نشان دهد آينده مبهم و تيرهوتار است و معلوم نيست كه چه خواهد شد و به كجا مىرسند.
امیدسازی وظیفه مبلغین دینی:
وظيفه مبلّغ دين و مبلّغ معنويت و پيامآور حقيقت اين است كه مردم را اميدوار كند و يأس را از آنها بزدايد. يأس، بزرگترين دشمن يك ملت است. بايد تلاش گردد كه يأس از مردم زدوده شود. نگاه كنيد ببينيد در منطقهاى كه مورد بحث شماست، مخاطبتان چه زبانى نياز دارد.
ممانعت از ناامیدی:
به هر تقدير بايد مانع شويد كه يأس در دلها راه پيدا كند.
كارى كه دشمن مىخواهد بكند، اين است كه يأس را بر دلها حاكم كند و هر كس به گونهاى مأيوس باشد: دانشجو يكطور، دانشآموز يكطور، كارگر يكطور، روحانى يكطور، كاسب يكطور، ادارى يكطور، مسؤول دولتى يكطور، مسؤول بلندپايه يكطور. هركدام روشهايى دارند؛ ما از نزديك مىبينيم. روشهايى دارند كه حتّى برخى از مسؤولان بلندپايه را هم در يك كشور مأيوس كنند. ما مسؤولانى را از كشورهاى ديگر مىبينيم كه گاهى با ما صحبت مىكنند، دلشان پر از يأس است.
آدم مایوس، ناتوان است؛ باید امید داد:
واقعاً آدم مأيوس چهكار مىتواند بكند؟ ما سعى كرديم يأس را از دلهاى آنها بيرون بكشيم و به جايش اميد تزريق كنيم. بحمداللَّه ملت ما، ملت اميدوار و بانشاطى است. در مردم اميد را تزريق كنيد.
خصوصیت مهدویت، امید است.
اين، روح نااميدى است. استعمار اين را مىخواهد. امروز استكبار جهانى مايل است كه ملتهاى مسلمان و از جمله ملت عزيز ايران، دچار روح نااميدى شوند و بگويند: ديگر نمىشود كارى كرد؛ ديگر فايدهاى ندارد! مىخواهند اين را به زور در مردم تزريق كنند. ما كه در جريان خبرهاى تبليغاتى و زهرآگين دشمنان قرار داريم، به عيان مىبينيم كه اغلب خبرهايى كه تنظيم مىكنند، براى مأيوس كردن مردم است. مردم را از اقتصاد و از فرهنگ مأيوس كنند، متديّنين را از گسترش دين مأيوس كنند، آزادىطلبان و علاقهمندان به مسائل فرهنگى و سياسى را از امكان كار سياسى، يا كار فرهنگى مأيوس كنند.
ناامیدی=عدم تحرکت=شکست
دشمن به دنبال ناامید کردن است.
امید مایه حرکت و مبارزه
اميد، چنين نقشى دارد. همين قدر كه اميدى در دل انسان به وجود آمد، مرگ بالهاى خود را جمع مىكند و كنار مىرود. اميد موجب مىشود انسان تلاش و حركت كند، پيش ببرد، مبارزه كند و زنده بماند. فرض كنيد ملتى در زير سلطهى ظالمانه قدرت مسلّطى قرار دارد و هيچ اميدى هم ندارد. اين ملت مجبور است تسليم شود. اگر تسليم نشد، كارهاى كور و بىجهتى انجام مىدهد. اما اگر اين ملت و جماعت، اميدى در دلشان باشد و بدانند كه عاقبتِ خوبى حتماً وجود دارد، چه مىكنند؟ طبيعى است كه مبارزه خواهند كرد و مبارزه را نظم خواهند داد و اگر مانعى در راه مبارزه وجود داشته باشد، آن را بر طرف خواهند كرد.
امید، دلیل مبارزه
اميد، موجب مىشود كه انسان به مبارزه بپردازد و راه را باز كند و پيش برود. وقتى به شما مىگويند انتظار بكشيد، يعنى اين وضعيتى كه امروز رنجتان مىدهد و دلتان را به درد مىآورد، ابدى نيست و تمام خواهد شد. ببينيد چقدر انسانْ حيات و نشاط پيدا مىكند! اين، نقش اعتقاد به امام زمان صلوات اللَّه عليه و ارواحنا فداه است. اين، نقش اعتقاد به مهدى موعود است.
دشمن به دنبال ناامیدسازی
بزرگترین نیاز مردم ما امید است.
شيعه خوب كسى است كه اين حضور (امام معصوم) را حس كند و خود را در حضور او احساس نمايد. اين، به انسان اميد و نشاط مىبخشد. اين ملت بزرگ، بيش از همه چيز به همين اميد نياز دارد؛ ملتى كه در راه خدا و براى عظمت اسلام، مجاهدت و مبارزه مىكند و افتخار طول تاريخ بشر و همه تاريخ اسلام شده و پرچم اسلام را در زمان ما به اهتزاز در آورده است. چنين ملتى، بيشتر از همه چيز، به همين اميد درخشان احتياج دارد. آن اعتقاد، اين اميد را به او مىبخشد.
قبل از انقلاب هم مردم را ناامید میکردند.
قبل از پيروزى انقلاب، دشمن از همه وسايل استفاده مىكرد تا مردم را از پيروزى انقلاب نااميد كند. مىگفتند: «مگر مىشود چنين انقلابى بر پا شود و ملت با دستِ خالى بر دستگاهِ تا دندان مسلّح پيروز گردد؟! اصلاً ممكن نيست!» اين نااميدى را با هزار زبان، در ميان مردم ترويج مىكردند؛ ولى مردم، اميدشان را از دست ندادند.
بیشترین همت امام خمینی، امید دادن به مردم بود.
امام بزرگوار ما به عنوان يك رهبر تمام عيار، بيشترين همّت خود را به اميدوار نگاه داشتن مردم گماشته بود. وقتى مردم اميدوارند، حركت و تلاش مىكنند. در مقابلِ تلاش مردم، هيچ قدرتى نمىتواند مقاومت كند. فقط بايد مردم اميدوار باشند. امام بزرگوار، از همه وسايلِ الهى و ملكوتى و معنوى استفاده كرد و اين اميد را در مردم دميد و به بركت آن اميد، اين پيروزى بزرگ به دست آمد.
ایمان به خدا مایه امید، امید مایه شجاعت.
ملتى كه به خدا معتقد و مؤمن و متّكى است و به آينده اميدوار است و با پرده نشينان غيب در ارتباط است؛ ملتى كه در دلش خورشيد اميد به آينده و زندگى و لطف و مدد الهى مىدرخشد، هرگز تسليم و مرعوب نمىشود و با اين حرفها، از ميدان خارج نمىگردد.
در میان جملات کلیدیای که در بالا آمد، تعدادی دارای اهمیت فوقالعادهای هستند؛ به طوری که میتوان آنها را جملاتی اساسی در مدل فکری امام خامنهای دانست:
- اسلام، دین امید است.
- جنگ روانی و جنگ سرد (جنگ نرم) دشمن برای ناامید کردن است.
- حفظ امید، اولویت اول.
- همه چیز به امید متکی است.
- خطر درجه اول، خطر عمده، ناامیدی است.
- ناامیدسازی، یکی از سه تخریب اصلی دشمن است.
- بزرگترین نیاز مردم ما امید است.
- بیشترین همت امام خمینی، امید دادن به مردم بود.
- ایمان به خدا مایه امید، امید مایع شجاعت است.
هر يك از اين عبارات، به تنهايي حامل پيامي و نشاندهنده بخشي از جانمايي مفهوم اميد در ساختار نظام مردمي جمهوري اسلامي است. ميتوان دو مفهوم اميد و تروريسم اميد را از ميان اين عبارات دستهبندي كرد.
اميد:
- اسلام، دین امید است.
- حفظ امید، اولویت اول.
- همه چیز به امید متکی است.
- بزرگترین نیاز مردم ما امید است.
- بیشترین همت امام خمینی، امید دادن به مردم بود.
- ایمان به خدا مایه امید، امید مایه شجاعت است.

- گويي امام خامنهاي نگاهي كاملا متفاوت به اسلام دارند. يا به عبارتي ديگر اسلام را از زاويه اميدمدار نگاه كردهاند. ايشان اسلام را دين اميد و همه چيز را بر پايه اميد ميدانند در نتيجه، حفظ اميد كه پيام اسلام است را اولويت اول مسئولين و مبلغين ذكر ميكنند زيرا اميدي كه مردم از ايمانشان به دست آوردهاند مايه شجاعت آنان و باعث به وجود آمدن انقلاب اسلامي شد. ايشان در جايي ديگر اميد را نياز اول و مهمترين احتياج مردم ايران در نظر گرفتهاند تا جايي كه فرمودهاند امام خميني (ره) بيشترين همت خود را براي اميد دادن به مردم به كار ميگرفتند.
ترور اميد:
- جنگ روانی و جنگ سرد (جنگ نرم) دشمن برای ناامید کردن است.
- خطر درجه اول، خطر عمده، ناامیدی است.
- ناامیدسازی، یکی از سه تخریب اصلی دشمن است.

امام خامنهاي هدف اصلي جنگ نرم دشمن عليه ملت ايران را نااميد كردن اين مردم دانسته و مهمترين خطر را خطر نااميدي ميداند. همچنين در جايي ديگر نااميد كردن مردم را يكي از مهمترين تخريبهاي دشمن عليه مردم كشورمان دانسته است.
با توجه به آنچه كه از نظر گذشت ميتوان نتيجه گرفت كه اميد، مغز و هسته اصلي جنگ نرم است. ميتوان گفت كه در جنگ نرم امروز، «اميد يا نااميدي؟ مساله اين است» جريان دارد. در اين معنا هر كس كه به گونهاي اميد مردم را نشانه رود، خواسته يا ناخواسته عامل دشمن و هر كس كه به هر شكلي اميد را در مردم زنده كند و نگاه دارد عامل اسلام و در نتيجه خداوند است.
به اين شكل، وظيفه سنگين اهالي رسانه، مسئولين اجرايي كشور و تمام افرادي كه به گونهاي در حال خدمات رساندن به مردم هستند بيشتر روشن ميگردد. در عين حال حتي ميتوان پا را فراتر نهاد و به اين انديشيد كه هر كدام از ما به عنوان يك فرد در جامعه اسلامي موظفيم در حد توان خودمان به اميد، دامن زده و با نااميدي در جامعه مبارزه كنيم. از خانواده و اقوام گرفته تا تاكسي و مترو و محل كار.
سكوت در برابر افرادي كه در هر كوي و برزني از رسانه و ادارات مختلف گرفته تا خيابان و خانه، سخن از ناتواني و خرابي بيش از حد اوضاع بخشهاي گوناگون كشور ميزنند و دل اطرافيان خود را خالي ميكنند، چيزي جز دست به دست آنان دادن و شايد امر به منكر كردن نيست.
در اينجا نهي از منكر يعني جلوي نااميد ساختن مردم را گرفتن و امر به معروف يعني تزريق اميد در رگهاي جامعهاي كه اكنون بيش از هر زمان ديگري به اميد و در نتيجه تلاش مضاعف براي ساختن آيندهاي بهتر نياز دارد.
مهدويت، پايه در اميد دارد و انسان نااميد چارهاي جز دوري از حضرت صاحب الزمان (عج) ندارد.
با رفتن آنها سربازهای عراقی و سودانی که از دستم عصبانی شده بودند، شروع کردند به اذیت و آزار. هر کدام سعی می کردند به یک نوع ضربه ای بزنند خواه با زدن مشت و لگد، خواه با آزار و اذیت روحی، با توهین کردن به امام و مسئولین. بعد از گذشت حدود یک ساعت، کسانی که به همراه افسر ارشد، برای دیدن مواضع به جلو رفته بودند، بازگشتند و مدت بیست دقیقه ای به فیلم گرفتن از خودشان مشغول شدند و بعد سوار هلی کوپتر شده، منطقه را ترک کردند.
آفتاب هنوز کاملاً عمود نمی تابید. عراقی ها در حال حمل چند نفر بودند؛ و من با دقت نگاه می کردم که این زخمی ها از کجا آمده اند.وقتی نزدیک شدند، از بازوبندهایی که به بازو داشتند متوجه شدم که ایرانی هستند. سه نفر بودند. از پای دو نفر از اسرا خون می رفت و دیگری از ناحیه سر زخمی شده بود. سومی را که جلوتر آوردند با تعجب و حیرت او را شناختم.
«نظری» بود. از بچه های لشگر عاشورا که حافظه اش را به کلی از دست داده بود. بعدها با او در اردوگاه هم اتاق شدیم. دو نفر دیگر هم به نام های «احمد قورچی» و «وجیه الله» از ناحیه پا دچار شکستگی شدید بودند که اینان نیز در اردوگاه ما به سر می بردند.
حالا دیگر شده بودیم چهار نفر اسیر در خط مقدم عراقی ها. به علت عطش زیاد دائماً از آن ها تقاضای آب می کردیم. آن ها بعد از یکی دو بار سیراب کردن ما به وسیله ی کاسه، از آفتابه برای دادن آب استفاده می کردند! شدت تشنگی ما به حدی بود که هیچ کدام متوجه نبودیم آن چه را از آفتابه می نوشیم آب است یا چیز دیگر! ولی با تمام وجود سر می کشیدیم.
رفته رفته آفتاب از طرف غروب افول می کرد. یک ماشین «ایفا» برای عراقی ها وسایل تدارکاتی و غذا آورد. از صبح به ما وعده داده بودند که بعدازظهر شما را با ماشین به بیمارستان خواهیم فرستاد. بعد از خوراندن چند عدد گوجه فرنگی ما را پشت سر آیفا سوار کردند و روانه ی بیمارستان نمودند؛ و این آغاز اسارت به معنای واقعی بود. در بین راه به هر مقری که می رسیدیم نیروهای دژبان به بهانه ی کنترل محموله، می آمدند و با زدن قنداق تفنگ و انداختن آب دهان و غرغرهایی که بیشتر شبیه فحش بود، اجازه ی عبور می دادند.
راوی: آزاده جعفر ربیعی
*سایت جامع آزادگان
به گزارش مشرق - مقام معظم رهبری در بازدید دو ساعته اخیرشان از نمايشگاه دستاوردهای نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (21/2/1393) همانند گذشته، تلاش کردند تا به تصحیح ادراک ملی و بینالمللی از خط مشی کشور در حوزه مذاکرات هستهای بپردازند. ایشان، فراتر از تاکتیکهای دیپلماسی هستهای که عمدتاً مطالعه، انتخاب و کاربستشان به کارگزاران این عرصه مربوط میشود، چارچوب های کلان و راهبردی را هدایت و راهبری فرموده اند. رهبری به عنوان سیاستگذار نظام اسلامی، نقشه راه سیاست خارجی را بارها تعیین، تبیین و تصحیح و گاه هم تقویت و تحکیم نموده اند.
در کنار بیانات رهبری در حوزه سیاست داخلی و لزوم باور پذیری اقتدار درونی در سطح همه مدیران و نهادها، به صورت ویژه به سیاست خارجی پرداختند. در نگاه ایشان و آن هم در شرایطی که زمان برگزاری دور مذاکرات آتی هسته ای در وین 4 نزدیک می شود و نگارش متن راه حل پایانی توافق ژنو آغاز می گردد، بایسته ها و نبایسته هائی وجود دارند که واضح تر از هر زمان دیگری، نظام ادراکی ملی و بین المللی از دیپلماسی هسته ای را تصحیح می نمایند. بخشی از بیانات رهبری در این بازدید چنین است: «من همواره طرفدار ابتکار در سياست خارجي و مذاکره بوده و هستم و توصيه هميشگي من به مسئولان اين بوده که در سياست خارجي و مبادلات بين المللي هرچه تلاش و ابتکار وجود دارد به کار بندند اما نبايد نيازمندي هاي کشور و برخي مسايل همچون تحريم ها، به مذاکره گره زده شود».
در این خصوص، توجه به نکات زیر ضروری به نظر می رسد:
الف- ابتکار در مذاکره
ابتکار به معنای آنست که دیپلماسی هسته ای ما باید بر پایه برنامه ریزی، پیش نویس و طرح ایرانی به مذاکرات هسته ای وارد شود. این رهیافت ابتکارمحور، هم در شکل و هم محتوای طرح ایرانی توافق هسته ای موضوعیت اساسی دارد. البته پیش از این نیز لزوم تدوین طرحها و پیش نویس های ایرانی مورد تاکید قرار گرفته و مدیران دخیل در مذاکرات هسته ای نیز از فعالیت گروههای مشورتی و تیم مذاکراتی خبر داده اند.
پیام ابتکاری بودن در مذاکره برای طرفهای خارجی نیز اینست که انتظار قرار گرفتن انحصاری پیشنهادها و پیش نویس های آنها بر سر میز مذاکرات، مورد پذیرش ایران نیست بلکه باید برابری در حق پیشنهاد و ارائه پیش نویس رعایت شود.
ب- گره نخوردن تحریم به مذاکره
«اینکه گفته شود، تحریم ها و فشارها هزینه دستاوردهای هسته ای است، موضوع صحیحی نیست. زیرا اگر موضوع هسته ای هم نبود، آنها بهانه دیگری می گرفتند، همانطور که اکنون و در حین مذاکرات، امریکاییها بهانه حقوق بشر را مطرح می کنند» (بیانات 20/1/1393). از همین رو، برون رفت از تحریم ها را نباید کارویژه دیپلماسی هسته ای قرار داد بلکه دیپلماسی هسته ای کارکردهائی فراتر از این مساله را باید مدنظر قرار دهد. اینکه «نیازمندیهای کشور و مسائلی نظیر تحریم، به مذاکره گره زده نشود»،(بیانات 21/2/1393) ترجمانی از همان اصول فکری و مورد تاکید رهبری در زمینه ساخت درونی اقتدار نظام است.
این نکته، درست نقطه مقابل همان چیزی است که مبنای برآورد امریکا از ایران و پایه نظام ادراکی آن کشور در مورد آستانه تحمل طرف ایرانی را تشکیل می دهد. از این رو، در کنار لزوم تغییر فضای مذاکراتی در تیم ایرانی به گونه ای که تحریم به عنوان کانون هدف گذاری دیپلماسی هسته ای قرار نگیرد، تلاش شده تا برآورد و محاسبات امریکا نیز در زمینه نسبت تحریم با خروجی های احتمالی از مذاکره پذیری ایران، به صورت اساسی متحول و دگرگون شود.
در واقع، یکی از ابعاد و محورهای این الزام (که به بایسته های خط مشی گذاری در دستگاه دیپلماسی مربوط می شود)، اینست که «مسئولان بايد موضوع تحريم را به طريق ديگري حل کنند».(بیانات 21/2/1393) از این رو، مذاکرات نباید صرفاً بر اساس حصول تعلیق یا لغو تحریم ها هدف گذاری شود. معیار مناسب بودن مذاکرات و توافق های ناشی از آن، نباید تنها بر تعدیل یا لغو شدن تحریم ها متمرکز گردد بلکه معیار نهائی باید چیزی دیگر باشد. به نظر می رسد که معیار نهائی و شاخص اصلی در این زمینه، بقای حقوق ملی در عرصه هسته ای و همچنین رعایت عزت، احترام و غرور ملت ایران و نظام اسلامی است.
از این رو، حل مساله تحریم ها از طریقی دیگر (تحکیم ساخت درونی اقتدار نظام از جمله کاربست صحیح سیاست های اقتصاد مقاومتی)، یعنی خودداری از ایجاد مطالبات عمومی یا تشدید این مطالبات از حیث اثرگذاری بر خروجی های مذاکرات و توافق های احتمالی مرتبط با آن. بنابراین، قرار دادن مسائل اقتصادی در عرض آنچه به حقوق ملی و منافع حیاتی کشور مربوط می شود، با معیارهای ارزشگذاری راهبردی فوق قابل تامل خواهد بود. در واقع، اقتصاد هرچند که بسیار مهم بوده و از همین رو محوری از محورهای شعار سال 1393 هم هست، اما راه تامین و تقویت آن، نه مذاکرات هسته ای و توافق با غرب (سیاست خارجی) بلکه اتکای به خود (سیاست داخلی) است. به تعبیر رهبری: «ما در زمينه هاي اقتصادي نيز مي توانيم با تکيه بر توانايي ها و استعدادهاي دروني خود بسياري از گره ها را باز کنيم و در قبل هم اين موضوع تجربه شده است». (بیانات 21/2/1393)
در هر حال، مقدمه هر گام بلند به سمت اعتلای این مرز و بوم و نظام اسلامی آن، باور است. اینکه:
اولاً مدیرانی باورمند داشته باشیم که «ما می توانیم» را در سیاست داخلی و خارجی باور داشته و این موتور محرکه پیشرفت به سمت قله های افتخار را بکار گیرند؛
ثانیاً از «درخواست مدد و هدايت الهي غفلت نشود».(بیانات 21/2/1393)
در خصوص کاستی و آسیب در این دو بُعد است که رهبری یک مشکل جدی کشور را متذکر شده اند: عدم آگاهی از توانستن؛ مشکلی که نه تنها قبل از انقلاب در جامعه و دولت ساری و جاری بوده بلکه هنوز هم «برخی نمی دانند که می توانیم».(بیانات 21/2/1393)
ج- تغییر محاسبات در مذاکرات هستهای
در راستای متحول کردن محاسبات امریکا و برآورد آن کشور از موقعیت اقتصادی، روانی و اجتماعی ایران، تحولات در سیاست داخلی و نسبت سیاست خارجی به ویژه دیپلماسی هسته ای کشور با این مسائل، رهبری نکات بسیار مهمی را با عباراتی گزیده ولی کلیدی مطرح نموده اند که می توان به موارد زیر اشاره نمود:
مذاکره هسته ای تنها بر پایه بازی برد-برد، مقدور است: از همین روست که «مذاکره کنندگان کشورمان هیچ حرف زوری را نباید از طرف مقابل قبول کنند».(بیانات 20/1/1393). با این حال، «جبهه استکبار تلاش دارد تا ملت ايران را به زانو درآورد و وادار به عقب نشيني کند اما قطعا به اين هدف نخواهند رسيد». (بیانات 21/2/1393)
غیرعلاقلانه بودن توقع محدود کردن توان موشکی ایران در خلال مذاکرات هسته ای: «آنها درحالي توقع محدود شدن برنامه موشکي ايران را دارند که دائماً در حال تهديد نظامي ايران هستند، بنابراين چنين توقعي، احمقانه و ابلهانه است».(بیانات 21/2/1393)
خودآگاهی خردمندانه از ایران پساتوافق هستهای
در کنار موارد فوق که برگرفته از بیانات رهبری در 21 اردیبهشت 1393 است، محوری در رابطه با اصلاح نگاه ملی به «ایران بعد از توافق جامع هسته ای» نیز قابل رصد و واکاوی است.
در این رابطه در کنار دگرگونی برآوردها و محاسبات راهبردی امریکا در ارتباط با مذاکرات، اصلاح برآوردهای خودی از «شرایط پساتوافق» یعنی اوضاع و احوال بعد از حصول توافق در مرحله پایانی برنامه اقدام مشترک نیز ضروری است. در واقع، انتظار خاتمه یافتن دشمنی ها علیه ایران، دور از واقعیت است: زیرا «تا وقتي که ملت ايران بر اسلام و قرآن و هدف هاي والاي خود پاي مي فشارد، دشمني هاي جبهه استکبار ادامه خواهد داشت». (بیانات 21/2/1393) بنابراین، در کنار مذاکرات هسته ای و بعد از آن هم این دشمنی ها ادامه خواهد یافت و سیاست داخلی و خارجی کشور باید با درک آینده پژوهانه و آگاهی از این شاخص آینده های ثابت و قطعی، برخورد با دشمنان را در محیط بین المللی تعریف کند.
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج
یکی از این افراد -که از فعالان تبلیغی فرقه محسوب میشد- به تأثیر کارهای فرهنگی در سطح کشور اشاره و تاکید کرد وجود تناقض در رفتار و گفتار رهبران فرقه و سکوت محض تشکیلات در برابر سؤالات و شبهات، موجب خروج وی شده است.
«س. م» نیز که از اعضای محفل استانی این تشکیلات محسوب میشد پس از اعلام شهادتین، با اشاره به پوشالی بودن ساختار فکری بهائیت و گفت: اکنون قدرتی را در درون خودم حس میکنم که هیچگاه آن را تجربه نکردم و آن قدرت ناشی از ارادت به اهل بیت (ع) است.
«ع. م» نیز از تولدی دوباره سخن گفت، هدایت خود به اسلام را نعمتی بزرگ خواند و افزود: در این فرقه چشمان ما را بسته بودند، اجازه سخن گفتن و اعتراض نداشتیم؛ تشکیلات با کوچکترین اعتراض ما، به خانواده و خود ما هشدار شدید میداد و در صورت ادامه طرد میشدیم.
دو خانم از فعالان این تشکیلات نیز اظهار داشتند: تساوی حقوق رجال و نساء در بهائیت فقط یک دروغ بزرگ است و زنها هیچ گاه اجازه انتخاب شدن در انتخابات بیتالعدل را ندارند.
حجتالاسلام محمدابراهیم سلطانی مدیر حوزه علمیه البرز نیز پس از جاریکردن شهادتین برای رهیافتگان، انسانمحوری و دوری از اصل الهی، فطرت و وجودی بشر ارمغان بسیاری از فرق ضاله از جمله بهائیت نامید.
وی افزود: هیچ یک از ادیان، فرق و مذاهب، نحلههای مختلف و جنبشهای معنوی نوین برای رشد و تکامل جسم و روح انسان به گستردگی اسلام برنامه ندارند.
مدیر حوزه علمیه البرز اداخه داد: عصر کنونی عصر شناخت حقیقت است. عصری که براحتی انسان می تواند با تحقیق و پژوهش با دسترسی به منابع مختلف به راه حق و حقیقت دست پیدا کند، البته دشمنان الهی نیز تلاش های بسیاری در این زمینه کردهاند اما خداوند در آیه هشتم سوره صف میفرماید: «یُریدُونَ لِیُطفِئُوا نُورَ اللهِ بِافوَاهِهِم وِ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوکَرِهَ الکافِرونَ»؛ آنها میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند، ولی خدا نور خود را کامل میکند هر چند کافران خوش نداشته باشند.